Electrify

ɪˈlektrɪfaɪ ɪˈlektrɪfaɪ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    electrified
  • شکل سوم:

    electrified
  • سوم‌شخص مفرد:

    electrifies
  • وجه وصفی حال:

    electrifying

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adverb
تحت‌تأثیر برق قرار دادن، برق‌زده کردن، الکتریکی کردن، به‌هیجان آوردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- to electrify a glass rod
- میله‌ای شیشه‌ای را دارای بار الکتریکی کردن
- We have the ability to electrify the whole country.
- ما این توانایی را داریم که سرتاسر کشور را برق رسانی کنیم.
- The news of his death electrified the crowd in the square.
- خبر مرگ او مردم را در میدان برق‌زده کرد.
- She gave an electrifying performance.
- او نمایش مبهوت‌کننده‌ای را ارائه داد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد electrify

  1. verb thrill, stimulate
    Synonyms: amaze, animate, astonish, astound, charge, commove, disturb, dynamize, energize, enthuse, excite, fire, frenzy, galvanize, invigorate, jar, jolt, magnetize, power, provoke, rouse, send, shock, stagger, startle, stir, strike, stun, take one’s breath away, wire
    Antonyms: bore, dull

لغات هم‌خانواده electrify

ارجاع به لغت electrify

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «electrify» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/electrify

لغات نزدیک electrify

پیشنهاد بهبود معانی