گذشتهی ساده:
electrifiedشکل سوم:
electrifiedسومشخص مفرد:
electrifiesوجه وصفی حال:
electrifyingتحتتأثیر برق قرار دادن، برقزده کردن، الکتریکی کردن، بههیجان آوردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
to electrify a glass rod
میلهای شیشهای را دارای بار الکتریکی کردن
We have the ability to electrify the whole country.
ما این توانایی را داریم که سرتاسر کشور را برق رسانی کنیم.
The news of his death electrified the crowd in the square.
خبر مرگ او مردم را در میدان برقزده کرد.
She gave an electrifying performance.
او نمایش مبهوتکنندهای را ارائه داد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «electrify» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/electrify