Stun

stʌn stʌn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    stunned
  • شکل سوم:

    stunned
  • سوم‌شخص مفرد:

    stuns
  • وجه وصفی حال:

    stunning

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adverb C1
سراسیمه کردن، گیج کردن، بی‌حس کردن، حیرت‌زده کردن، گیجی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- The blow temporarily stunned me.
- آن ضربه مرا به طورموقت از حال برد.
- The news stunned us.
- آن خبر ما را بهت‌زده کرد.
- They were visibly stunned by the explosion.
- در اثر آن انفجار به‌طورآشکاری تکان خورده بودند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد stun

  1. verb shock
    Synonyms: amaze, astonish, astound, bemuse, bewilder, blow away, bowl over, confound, confuse, daze, dumbfound, flabbergast, floor, fog, hit, knock out, knock over, knock unconscious, muddle, overcome, overpower, overwhelm, paralyze, petrify, rock, shake up, stagger, strike dumb, stupefy, surprise
  2. verb amaze, shock
    Synonyms: astonish, astound, bemuse, bewilder, blow away, bowl over, confound, confuse, daze, dumbfound, flabbergast, floor, fog, give a turn, hit like ton of bricks, knock out, knock over, knock unconscious, muddle, overcome, overpower, overwhelm, paralyze, petrify, rock, shake up, stagger, strike dumb, surprise, take breath away, throw a curve
    Antonyms: expect

ارجاع به لغت stun

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «stun» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/stun

لغات نزدیک stun

پیشنهاد بهبود معانی