آیکن بنر

۵۰۴ واژه‌ی ضروری در لغات دسته‌بندی‌شده

۵۰۴ واژه‌ی ضروری در لغات دسته‌بندی‌شده

مشاهده
آخرین به‌روزرسانی:

Daze

deɪz deɪz

معنی daze | جمله با daze

noun verb - transitive

گیج کردن، خیرگی، (در اثر ضربت یا سرما و یا نور زیاد و غیره)

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ۵۰۴ واژه‌ی ضروری

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

The blow he received on the head dazed him for a while.

ضربه‌ای که به سرش وارد شد تا مدتی او را گیج کرد.

The news of my father's death dazed me.

خبر مرگ پدرم مرا منگ کرد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

When they brought her in she was still in a daze.

هنگامی که او را آوردند، هنوز در حالت گیجی بود.

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد daze

  1. noun confusion

ارجاع به لغت daze

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «daze» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ شهریور ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/daze

لغات نزدیک daze

پیشنهاد بهبود معانی