گیج کردن، خیرگی، (در اثر ضربت یا سرما و یا نور زیاد و غیره)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی ۵۰۴ واژهی ضروری
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The blow he received on the head dazed him for a while.
ضربهای که به سرش وارد شد تا مدتی او را گیج کرد.
The news of my father's death dazed me.
خبر مرگ پدرم مرا منگ کرد.
When they brought her in she was still in a daze.
هنگامی که او را آوردند، هنوز در حالت گیجی بود.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «daze» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/daze