گذشتهی ساده:
dazzledشکل سوم:
dazzledسومشخص مفرد:
dazzlesوجه وصفی حال:
dazzlingخیره کردن، تابش یا روشنی خیرهکننده
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
She was dazzled by the headlights.
نور چراغ اتومبیلها، او را خیره کرد.
her dazzling beauty
زیبایی خیرهکنندهی او
The palace's ornaments dazzled me.
تزیینات کاخ چشمهای مرا خیره کرد.
The children were transported by the dazzle of the fireworks.
درخشش آتشبازی بچهها را به عالم دیگری برد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «dazzle» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/dazzle