Stupefy

ˈstjuːpɪfaɪ ˈstjuːpɪfaɪ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    stupefied
  • شکل سوم:

    stupefied
  • سوم‌شخص مفرد:

    stupefies
  • وجه وصفی حال:

    stupefying

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adverb
بهت‌زده کردن، گیج کردن، بیهوش کردن، تخدیر کردن، کودن کردن، خرف کردن، متحیرکردن یا شدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- The alcohol stupefied him.
- الکل او را منگ کرد.
- The grandeur of the universe stupefies me.
- عظمت کائنات مرا سرگشته می‌کند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد stupefy

  1. verb amaze, shock
    Synonyms: astonish, astound, bemuse, bewilder, blow away, bowl over, confound, confuse, daze, dumbfound, flabbergast, floor, fog, give a turn, hit like ton of bricks, knock out, knock over, knock unconscious, muddle, overcome, overpower, overwhelm, paralyze, petrify, rock, shake up, stagger, strike dumb, surprise, take breath away, throw a curve
    Antonyms: expect

ارجاع به لغت stupefy

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «stupefy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/stupefy

لغات نزدیک stupefy

پیشنهاد بهبود معانی