با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Overpower

ˌoʊvərˈpaʊr ˌəʊvəˈpaʊə
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • verb - transitive
    چیره شدن بر، فتح و غلبه کردن
    • - In a few seconds, the boxer overpowered his rival.
    • - ظرف چند ثانیه آن مشت‌زن حریف خود را مغلوب کرد.
    • - A bad smell overpowered him.
    • - بوی بد او را کلافه کرد.
    • - when hunger overpowered him ...
    • - هنگامی که گرسنگی بر او سخت فشار آورد ...
    • - Her resistance was soon overpowered.
    • - مقاومت او به زودی در هم شکسته شد.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد overpower

  1. verb beat; get the upper hand
    Synonyms: bear down, beat down, blank, blow away, bulldoze, bury, clobber, conquer, cream, crush, defeat, drown, drub, immobilize, knock out, lay one out, murder, overcome, overthrow, overwhelm, prostrate, put away, quell, reduce, roll over, rout, shellack, shut off, smash, subdue, subjugate, swamp, take care of, take out, torpedo, total, trash, trounce, vanquish, waste, wax, whelm
    Antonyms: surrender, yield

لغات هم‌خانواده overpower

ارجاع به لغت overpower

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «overpower» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/overpower

لغات نزدیک overpower

پیشنهاد بهبود معانی