فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Empower

-ˈpaʊr ɪmˈpaʊə

گذشته‌ی ساده:

empowered

شکل سوم:

empowered

سوم‌شخص مفرد:

empowers

وجه وصفی حال:

empowering

توضیحات:

همچنین می‌توان از impower به‌ جای empower استفاده کرد.

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive C1

صاحب اختیار و قدرت کردن، قدرت دادن، اختیار دادن، وکالت دادن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری

The Congress is empowered to levy taxes.

کنگره(ی امریکا) اختیار مالیات بستن را دارد.

The emotion that empowers the artist to create a work of art.

احساساتی که هنرمند را قادر به خلق یک اثر هنری می‌کند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد empower

  1. verb authorize, enable
    Synonyms:
    allow permit enable license entitle qualify delegate commission sanction grant warrant okay legitimize invest charge capacitate entrust vest accredit privilege
    Antonyms:
    refuse reject revoke disenfranchise

لغات هم‌خانواده empower

ارجاع به لغت empower

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «empower» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/empower

لغات نزدیک empower

پیشنهاد بهبود معانی