Privilege

ˈprɪvəlɪdʒ ˈprɪvəlɪdʒ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    privileges

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable C1
امتیاز، رجحان، مزیت، حق ویژه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- class privileges
- امتیازات طبقاتی
- one of the privileges of belonging to this club
- یکی از مزایای عضویت در این باشگاه
- Bravery in war entitled him to receive special privileges.
- شجاعت در جنگ او را مستحق دریافت امتیازات ویژه‌ای کرد.
- the accumulation of wealth, property, and privilege
- گردآوری ثروت و ملک و امتیاز
- It was my privilege to have worked with your deceased father.
- افتخار همکاری با پدر مرحوم شما را داشتم.
- the privilege of trial by jury
- حق محاکمه شدن توسط هیئت منصفه
نمونه‌جمله‌های بیشتر
verb - transitive
اعطا کردن، بخشیدن
- the privileged classes of each society
- طبقات ممتاز هر اجتماع
- some specially privileged institutions
- برخی از مؤسسات دارای امتیازات ویژه
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد privilege

  1. noun right, due
    Synonyms: advantage, allowance, appanage, appurtenance, authority, authorization, benefit, birthright, boon, chance, charter, claim, concession, entitlement, event, exemption, favor, franchise, freedom, grant, immunity, liberty, license, opportunity, perquisite, prerogative, right, sanction
    Antonyms: detriment, disadvantage

ارجاع به لغت privilege

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «privilege» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/privilege

لغات نزدیک privilege

پیشنهاد بهبود معانی