امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

License

ˈlaɪsns ˈlaɪsns
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    licensed
  • شکل سوم:

    licensed
  • سوم‌شخص مفرد:

    licenses
  • وجه وصفی حال:

    licensing
  • شکل جمع:

    licenses

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive C1
( licence ) اجازه، پروانه، جواز، جواز شغل، اجازه رفتن دادن، پروانه دادن، مرخص کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- a license to sell alcoholic beverages
- پروانه‌ی فروش مشروبات الکلی
- driver's license
- گواهینامه‌ی رانندگی
- a marriage license
- قباله‌ی ازدواج
- a license to practice medicine
- جواز پزشکی (اجازه طبابت)
- You can depart without their license.
- شما می‌توانید بدون رخصت آن‌ها عزیمت کنید.
- poetic license
- بخشودگی شعری (به‌ویژه در مورد شاعری که در تنگنای قافیه گیر کرده‌است)
- He demands that he be given greater license in the exercise of his duties.
- او خواهان آن است که در انجام وظایف خود از آزادی عمل بیشتری برخوردار باشد.
- Freedom of the press should not be turned into license.
- آزادی رسانه‌ها نباید تبدیل به خودکامگی بشود.
- In some tribes adolescent license and pregnancy are common.
- در برخی از قبایل بی‌بندوباری جنسی و آبستنی در میان نوجوانان عادی است.
- a licensed physician
- پزشک مجاز، پزشک دارای جواز طبابت
- He is not licensed to sell alcoholic drinks.
- او جواز فروش نوشابه‌های الکلی را ندارد.
- He feels he is licensed to do as he pleases.
- او می‌پندارد که اجازه دارد هر کاری دلش بخواهد بکند.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد license

  1. noun authority, permission
    Synonyms:
    authorization carte blanche certificate charter consent dispensation entitlement exemption freedom go-ahead grant green light immunity independence latitude leave liberty okay permit privilege right self-determination ticket unconstraint warrant
    Antonyms:
    ban prohibition refusal withholding
  1. noun abandon, indulgence
    Synonyms:
    anarchy animalism arrogance audacity boldness complacency debauchery disorder effrontery excess forwardness gluttony immoderation impropriety irresponsibility lawlessness laxity looseness presumptuousness prodigality profligacy refractoriness relaxation relaxedness sauciness self-indulgence sensuality slackness temerity unrestraint unruliness wantonness wildness
    Antonyms:
    reason
  1. verb authorize
    Synonyms:
    accredit allow certify commission empower enable let permit privilege sanction suffer warrant
    Antonyms:
    ban prohibit refuse withhold

Idioms

  • licence to print money

    (انگلیس - عامیانه) طرح و غیره که تصویب شده است؛ ولی خیلی گران و ولخرجانه است

  • licensing laws

    (انگلیس) قوانین مربوط به محل و زمان فروش نوشیدنی‌های الکلی

لغات هم‌خانواده license

  • verb - transitive
    license

ارجاع به لغت license

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «license» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/license

لغات نزدیک license

پیشنهاد بهبود معانی