فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Anarchy

ˈænərki ˈænəki
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    anarchies

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun uncountable
    بی‌قانونی، هرج‌و‌مرج، بی‌ترتیبی سیاسی، بی‌نظمی، اغتشاش، خودسری مردم
    • - (political) anarchy and economic stagnation
    • - نابه‌سامانی سیاسی و رکود اقتصادی
    • - After Nader's death, Iran was plunged into anarchy.
    • - پس از مرگ نادر، ایران دستخوش هرج و مرج شد.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد anarchy

  1. noun lawlessness; absence of government
    Synonyms: chaos, confusion, disorder, disorganization, disregard, hostility, misrule, mob rule, nihilism, nongovernment, rebellion, reign of terror, revolution, riot, turmoil, unrest
    Antonyms: lawfulness, order, rule

ارجاع به لغت anarchy

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «anarchy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/anarchy

لغات نزدیک anarchy

پیشنهاد بهبود معانی