اجازه، اذن، رخصت، مجوز، رضایت
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح متوسط
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He has my permission to read my letters.
او از من اجازه دارد که نامههایم بخواند.
He entered the building without permission and was fined.
او بدون مجوز وارد ساختمان شد و جریمه گردید.
with your permission
با اجازهی شما
according to the publisher's permission
طبق اجازهی ناشر
permission to go
اجازهی رفتن
اجازه دادن
اجازه دادن، مجوز دادن
کسب اجازه / مجوز گرفتن
درخواست اجازه کردن، اجازه خواستن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «permission» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/permission