Permission

pərˈmɪʃn pəˈmɪʃn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    permissions

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable B1
اجازه، اذن، رخصت، دستور، پروانه، مرخصی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- with your permission
- با اجازه‌ی شما
- according to the publisher's permission
- طبق اجازه‌ی ناشر
- permission to go
- اجازه‌ی رفتن
- He has my permission to read my letters.
- او از من اجازه دارد که نامه‌هایم بخواند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد permission

  1. noun authorization, consent
    Synonyms: acceptance, acknowledgment, acquiescence, admission, agreement, allowance, approbation, approval, assent, avowal, canonization, carte blanche, concession, concurrence, condonance, condonation, dispensation, empowerment, endorsement, freedom, imprimatur, indulgence, leave, letting, liberty, license, okay, permit, privilege, promise, recognition, rubber stamp, sanctification, sanction, stamp of approval, sufferance, tolerance, toleration, verification, warrant
    Antonyms: denial, prohibition, veto

لغات هم‌خانواده permission

ارجاع به لغت permission

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «permission» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/permission

لغات نزدیک permission

پیشنهاد بهبود معانی