آسانگیر، مسامحهکار، انعطافپذیر، با تساهل، بیقیدوبند
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط
Her permissive attitude towards her children's mistakes made it hard to discipline them.
نگرش باتساهل او نسبت به اشتباهات فرزندانش باعث شد که تربیت آنها دشوار شود.
A permissive government might face challenges in enforcing laws.
دولت مسامحهکار ممکن است در اجرای قوانین با چالشهایی روبهرو شود.
permissive parents who spoil their children
پدر و مادران سهلانگاری که فرزندان خود را لوس میکنند
انگلیسی بریتانیایی مجاز، آزاد (راه یا مسیر)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The permissive route across private land was only made available during the summer months.
مسیر آزاد از روی زمین خصوصی، فقط در ماههای تابستان در دسترس قرار داشت.
The permissive access allows farmers to transport their goods across the neighboring land.
دسترسی مجاز به کشاورزان اجازه میدهد تا کالاهای خود را از زمین مجاور عبور دهند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «permissive» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/permissive