Permissive

pərˈmɪsɪv pəˈmɪsɪv
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

adjective
آسان‌گیر، مجاز، روا.

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری
- permissive parents who spoil their children
- پدر و مادران سهل‌انگاری که فرزندان خود را لوس می‌کنند
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد permissive

  1. adjective lenient
    Synonyms: acquiescent, agreeable, allowing, approving, easy-going, forbearing, free, indulgent, latitudinarian, lax, liberal, open-minded, permitting, susceptible, tolerant
    Antonyms: intolerant, mean, strict

لغات هم‌خانواده permissive

ارجاع به لغت permissive

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «permissive» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/permissive

لغات نزدیک permissive

پیشنهاد بهبود معانی