فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Permissive

pərˈmɪsɪv pəˈmɪsɪv

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective

آسان‌گیر، مسامحه‌کار، انعطاف‌پذیر، با تساهل، بی‌قیدوبند

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط

مشاهده

Her permissive attitude towards her children's mistakes made it hard to discipline them.

نگرش باتساهل او نسبت به اشتباهات فرزندانش باعث شد که تربیت آن‌ها دشوار شود.

A permissive government might face challenges in enforcing laws.

دولت مسامحه‌کار ممکن است در اجرای قوانین با چالش‌هایی روبه‌رو شود.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

permissive parents who spoil their children

پدر و مادران سهل‌انگاری که فرزندان خود را لوس می‌کنند

adjective

انگلیسی بریتانیایی مجاز، آزاد (راه یا مسیر)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

The permissive route across private land was only made available during the summer months.

مسیر آزاد از روی زمین خصوصی، فقط در ماه‌های تابستان در دسترس قرار داشت.

The permissive access allows farmers to transport their goods across the neighboring land.

دسترسی مجاز به کشاورزان اجازه می‌دهد تا کالاهای خود را از زمین مجاور عبور دهند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد permissive

  1. adjective lenient
    Synonyms:
    tolerant liberal easy-going indulgent lax agreeable approving allowing permitting open-minded forbearing acquiescent free latitudinarian susceptible
    Antonyms:
    strict intolerant mean

لغات هم‌خانواده permissive

ارجاع به لغت permissive

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «permissive» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/permissive

لغات نزدیک permissive

پیشنهاد بهبود معانی