Permissible

pərˈmɪsəbl pəˈmɪsəbl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more permissible
  • صفت عالی:

    most permissible

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective formal
جایز، مجاز، روا، بلامانع، مباح

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- His behavior was deemed permissible by the committee.
- رفتار او ازنظر کمیته جایز تشخیص داده شد.
- The permissible limits for carbon emissions are set by the government.
- حدود مجاز برای انتشار کربن توسط دولت تعیین می‌شود.
- It is permissible to use electronic devices during breaks.
- استفاده از وسایل الکترونیکی در زمان استراحت بلامانع است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد permissible

  1. adjective allowable, legal
    Synonyms: acceptable, admissible, all right, approved, authorized, bearable, endorsed, kosher, lawful, legalized, legit, legitimate, licit, okay, on the up and up, permitted, proper, sanctioned, tolerable, tolerated, unforbidden, unprohibited
    Antonyms: illegal, prohibited, unpermissible

لغات هم‌خانواده permissible

ارجاع به لغت permissible

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «permissible» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/permissible

لغات نزدیک permissible

پیشنهاد بهبود معانی