صفت تفضیلی:
more permissibleصفت عالی:
most permissibleجایز، مجاز، روا، بلامانع، مباح
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
His behavior was deemed permissible by the committee.
رفتار او ازنظر کمیته جایز تشخیص داده شد.
The permissible limits for carbon emissions are set by the government.
حدود مجاز برای انتشار کربن توسط دولت تعیین میشود.
It is permissible to use electronic devices during breaks.
استفاده از وسایل الکترونیکی در زمان استراحت بلامانع است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «permissible» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/permissible