حلالزاده، درست، برحق، قانونی، مشروع
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He claimed to be the legitimate son of the king.
او ادعا میکرد که پسر مشروع پادشاه است.
two legitimate daughters and one illegitimate son
دو دختر حلالزاده و یک پسر حرامزاده
a legitimate claim
ادعای قانونی
a legitimate business
کاسبی مشروع
a legitimate conclusion
نتیجهگیری درست
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «legitimate» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/legitimate