امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Unwarranted

-ˈwɔː- / / -ˈwɑː- ʌnˈwɒrəntɪd
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

adjective
( unwarrantable ) غیرقابل ضمانت، توجیه‌نکردنی، بیجا

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد unwarranted

  1. adjective not reasonable or right
    Synonyms:
    baseless bottomless foundationless gratuitous groundless indefensible inexcusable uncalled-for unconscionable undue unfair unfounded ungrounded unjust unjustifiable unjustified unprovoked unreasonable unwarrantable wrong
    Antonyms:
    called-for justifiable reasonable warranted

ارجاع به لغت unwarranted

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «unwarranted» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/unwarranted

لغات نزدیک unwarranted

پیشنهاد بهبود معانی