امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Unfair

ʌnˈfer ˌʌnˈfeə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more unfair
  • صفت عالی:

    most unfair

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective B1
غیرمنصفانه، نادرست، بی‌انصاف، نامساعد، ناروا، ناعادلانه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- Life can be so unfair sometimes.
- زندگی ممکن است گاهی ناعادلانه باشد.
- It's unfair to expect her to do all the work by herself.
- انتظارِ اینکه او همه‌ی کارها را به تنهایی انجام دهد، غیرمنصفانه است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد unfair

  1. adjective prejudiced, wrongful
    Synonyms:
    arbitrary bad base biased bigoted blameworthy cheating criminal crooked cruel culpable discreditable discriminatory dishonest dishonorable foul grievous illegal immoral improper inequitable inexcusable iniquitous injurious low mean one-sided partial partisan petty shameful shameless uncalled-for undue unethical unjust unjustifiable unlawful unprincipled unreasonable unrightful unscrupulous unsporting unwarranted vicious vile wicked wrong
    Antonyms:
    fair honest just unprejudiced

ارجاع به لغت unfair

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «unfair» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/unfair

لغات نزدیک unfair

پیشنهاد بهبود معانی