با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Culpable

ˈkʌlpəbl ˈkʌlpəbl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more culpable
  • صفت عالی:

    most culpable

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
مقصر، مجرم، سزاوار سرزنش، قابل مجازات

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- Don't make me culpable for his mistakes.
- گناه اشتباهات او را به گردن من می‌‌اندازید.
- culpable negligence
- سهل‌انگاری سرزنش‌پذیر
- His culpability is in doubt.
- تقصیرکاری او مورد شک است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد culpable

  1. adjective responsible for action
    Synonyms: amiss, answerable, at fault, blamable, blameful, blameworthy, caught, caught in the act, caught red-handed, censurable, demeritorious, dirty, found wanting, guilty, hung up, impeachable, indictable, in the wrong, liable, off base, out of line, punishable, reprehensible, responsible, sinful, smoking gun, to blame, unholy, wrong
    Antonyms: blameless, inculpable, innocent, not guilty, right

ارجاع به لغت culpable

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «culpable» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/culpable

لغات نزدیک culpable

پیشنهاد بهبود معانی