فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Culprit

ˈkʌlprɪt ˈkʌlprɪt

شکل جمع:

culprits

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun

متهم، مقصر، آدم خطاکار یا مجرم

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ۵۰۴ واژه‌ی ضروری

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری

The main culprits were caught.

بزهکاران اصلی دستگیر شدند.

Cigarette smoking is the main culprit in causing cancer of the lungs.

سیگار کشیدن عامل اصلی سرطان ریه است.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد culprit

  1. noun person responsible for wrongdoing
    Synonyms:
    wrongdoer offender criminal sinner transgressor delinquent felon convict guilty party miscreant malefactor evildoer rascal fugitive con jailbird ex-con yardbird

ارجاع به لغت culprit

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «culprit» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/culprit

لغات نزدیک culprit

پیشنهاد بهبود معانی