آیکن بنر

تا 40% تخفیف یلدایی

تا 40% تخفیف یلدایی

خرید یا تمدید
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۳۰ آبان ۱۴۰۴

    Delinquent

    dɪˈlɪŋkwənt dɪˈlɪŋkwənt

    معنی delinquent | جمله با delinquent

    noun countable

    متخلف، مجرم، بزهکار (معمولاً شخصی کم‌سن)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ۵۰۴ واژه

    مشاهده

    The program aims to rehabilitate young delinquents and prevent future offenses.

    هدف این برنامه، بازپروری مجرمان جوان و جلوگیری از تخلفات آینده است.

    The judge sentenced the delinquent to community service.

    قاضی، متخلف را به خدمات اجتماعی محکوم کرد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    juvenile delinquent

    نوجوان بزهکار

    adjective formal

    مجرمانه، غیرقانونی، بزهکار

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار اندروید فست دیکشنری

    He was a delinquent youth who eventually turned his life around.

    او جوانی بزهکار بود که در نهایت زندگی خود را تغییر داد.

    Delinquent acts often stem from a lack of opportunity and support.

    اعمال مجرمانه اغلب ناشی از فقدان فرصت و حمایت است.

    adjective

    انگلیسی آمریکایی بدحساب، معوقه، عقب‌افتاده

    She became delinquent in her student loan payments after losing her job.

    او پس‌از از دست دادن شغلش در پرداخت اقساط وام دانشجویی خود بدحساب شد.

    Many tenants are delinquent in their rent, leading to financial strain for the landlord.

    بسیاری از مستأجران در پرداخت اجاره‌ی خود تأخیر دارند که منجر به فشار مالی بر صاحب‌خانه می‌شود.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    They are listed as delinquent for not paying their property taxes on time.

    آن‌ها به‌عنوان شهروند بدحساب ثبت شده‌اند زیرا مالیات‌های ملکی خود را به موقع پرداخت نکرده‌اند.

    delinquent taxes

    مالیات‌های عقب‌افتاده

    a delinquent debtor

    بدهکار بد حساب

    adjective

    انگلیسی آمریکایی اهمال‌کار، غفلت‌کار

    The school warned students not to be delinquent in their assignments.

    مدرسه به دانش‌آموزان هشدار داد که در انجام تکالیف خود غفلت نکنند.

    Any official who is delinquent in their duties should be held accountable.

    هر مسئولی که در انجام وظایف خود اهمال‌کاری کند، باید پاسخگو باشد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    a delinquent officer

    افسر وظیفه‌نشناس

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد delinquent

    1. adjective irresponsible, defaulting
      Synonyms:
      careless guilty negligent irresponsible behind overdue tardy culpable lax slack remiss blameworthy blamable censurable reprehensible offending faulty criminal neglectful disregardful procrastinating defaulting derelict unpaid shabby defaultant red-handed
      Antonyms:
      careful responsible behaving
    1. noun criminal, often young
      Synonyms:
      criminal offender lawbreaker wrongdoer culprit sinner outlaw felon juvenile delinquent hoodlum punk malefactor miscreant reprobate jailbird desperado young offender deadbeat defaulter evader loafer debtor derelict neglecter blackguard black sheep jd juvie fallen angel recreant deadhead no show lounger dawdler behind

    Collocations

    juvenile delinquent

    بزهکار نوجوان، مجرم نوجوان

    سوال‌های رایج delinquent

    معنی delinquent به فارسی چی می‌شه؟

    کلمه‌ی delinquent در زبان فارسی به «بزهکار»، «مجرم»، یا «نوجوان خلافکار» ترجمه می‌شود.

    واژه‌ی delinquent برای توصیف فردی به کار می‌رود که مرتکب تخلفات قانونی یا رفتارهای ناپسند اجتماعی شده است. این اصطلاح اغلب در زمینه‌ی حقوقی و اجتماعی استفاده می‌شود و می‌تواند به افراد بزرگسال یا نوجوانانی اشاره داشته باشد که قوانین را نقض کرده‌اند یا رفتارهای خلاف قانون و هنجارهای اجتماعی از خود نشان می‌دهند.

    در بسیاری از موارد، اصطلاح delinquent بیشتر درباره نوجوانان یا جوانانی به کار می‌رود که به دلایل مختلف، از جمله شرایط خانوادگی، اجتماعی یا روانی، وارد مسیر بزهکاری شده‌اند. این افراد ممکن است اعمالی مانند سرقت، خشونت، فرار از مدرسه یا دیگر رفتارهای مجرمانه را انجام دهند که جامعه آن‌ها را به عنوان delinquent می‌شناسد.

    از نظر روانشناسی و جامعه‌شناسی، بررسی علل delinquency یا رفتار بزهکارانه در نوجوانان اهمیت بالایی دارد، زیرا شناخت این عوامل می‌تواند به پیشگیری از گسترش جرم و حمایت بهتر از افراد آسیب‌پذیر کمک کند. عواملی مانند فقر، کمبود آموزش، مشکلات خانوادگی و تأثیر دوستان ناباب از جمله دلایل معمول بروز delinquency هستند.

    در سیستم‌های قضایی، نوجوانان delinquent ممکن است تحت قوانین خاصی قرار بگیرند که هدف آن‌ها اصلاح رفتار و بازگرداندن فرد به مسیر درست زندگی است، نه صرفاً مجازات سختگیرانه. این رویکرد اصلاحی با تاکید بر آموزش، مشاوره و حمایت اجتماعی، تلاش می‌کند تا از تکرار جرم جلوگیری کند.

    در فرهنگ عامه و رسانه‌ها نیز واژه delinquent گاهی بار منفی گسترده‌تری می‌یابد و ممکن است به افرادی اطلاق شود که حتی در رفتارهای روزمره نیز مسئولیت‌پذیری کمتری دارند یا به نوعی قانون‌شکنی‌های کوچک انجام می‌دهند.

    کلمه‌ی delinquent نمایانگر مفهومی است که به رفتارهای خلاف قانون و هنجارهای اجتماعی اشاره دارد و درک صحیح آن نیازمند توجه به زمینه‌های حقوقی، روانی و اجتماعی است. شناخت این مفهوم به طراحی سیاست‌ها و برنامه‌های مؤثر در حوزه پیشگیری از جرم و اصلاح رفتار کمک می‌کند.

    ارجاع به لغت delinquent

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «delinquent» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/delinquent

    لغات نزدیک delinquent

    • - delineation
    • - delinquency
    • - delinquent
    • - deliquesce
    • - deliquescence
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    Noah no-brainer halve open-minded once only ostentatious orally open to deuce constipation the bereaved bereaved initiate Swiss ball تملق عازم غبطه غبطه خوردن طرفه العین طلیعه تنبک طویله طویل ظنین عجوزه عروج علاج بفرمایید عمامه
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.