متخلف، مجرم، بزهکار (معمولاً شخصی کمسن)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی ۵۰۴ واژهی ضروری
The program aims to rehabilitate young delinquents and prevent future offenses.
هدف این برنامه، بازپروری مجرمان جوان و جلوگیری از تخلفات آینده است.
The judge sentenced the delinquent to community service.
قاضی، متخلف را به خدمات اجتماعی محکوم کرد.
juvenile delinquent
نوجوان بزهکار
مجرمانه، غیرقانونی، بزهکار
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He was a delinquent youth who eventually turned his life around.
او جوانی بزهکار بود که در نهایت زندگی خود را تغییر داد.
Delinquent acts often stem from a lack of opportunity and support.
اعمال مجرمانه اغلب ناشی از فقدان فرصت و حمایت است.
انگلیسی آمریکایی بدحساب، معوقه، عقبافتاده
She became delinquent in her student loan payments after losing her job.
او پساز از دست دادن شغلش در پرداخت اقساط وام دانشجویی خود بدحساب شد.
Many tenants are delinquent in their rent, leading to financial strain for the landlord.
بسیاری از مستأجران در پرداخت اجارهی خود تأخیر دارند که منجر به فشار مالی بر صاحبخانه میشود.
They are listed as delinquent for not paying their property taxes on time.
آنها بهعنوان شهروند بدحساب ثبت شدهاند زیرا مالیاتهای ملکی خود را به موقع پرداخت نکردهاند.
delinquent taxes
مالیاتهای عقبافتاده
a delinquent debtor
بدهکار بد حساب
انگلیسی آمریکایی اهمالکار، غفلتکار
The school warned students not to be delinquent in their assignments.
مدرسه به دانشآموزان هشدار داد که در انجام تکالیف خود غفلت نکنند.
Any official who is delinquent in their duties should be held accountable.
هر مسئولی که در انجام وظایف خود اهمالکاری کند، باید پاسخگو باشد.
a delinquent officer
افسر وظیفهنشناس
بزهکار نوجوان، مجرم نوجوان
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «delinquent» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/delinquent