گذشتهی ساده:
deadheadedسومشخص مفرد:
deadheadsوجه وصفی حال:
deadheading(آدم) کسلکننده، بیخاصیت، خنگ، کودن
The party was lively until the deadhead showed up.
مهمانی تا زمانی که آن آدم کسلکننده آمد، پرشور بود.
Don't let the deadhead ruin the group project with their lack of enthusiasm.
اجازه ندهید که آدمهای بیخاصیت پروژهی گروهی را با بیاشتیاقی خود خراب کنند.
گلهای خشکشده را زدن، هرس کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Remember to deadhead your roses to encourage new blooms.
بهخاطر داشته باشید که برای تقویت شکوفههای جدید، گلهای رز خود را بزنید.
Deadhead the geraniums regularly for prolonged flowering.
برای گلدهی طولانیمدت، شمعدانیها را بهطور مرتب هرس کنید.
بیبار، بیمسافر، تهی
The deadhead flight arrived early.
پرواز بیمسافر زود رسید.
He caught a deadhead train to the next city.
او سوار قطاری بیمسافر شد که به شهر بعدی میرفت.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «deadhead» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/deadhead