فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Overdue

ˌoʊvərˈduː ˌəʊvəˈdjuː
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more overdue
  • صفت عالی:

    most overdue

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • adjective
    دیرآمده، موعد رسیده، سر‌رسیده
    • - Your rent payment is overdue by two months.
    • - پرداخت اجاره‌ی شما دو ماه دیرکرد دارد (عقب افتاده است).
    • - overdue bills
    • - صورت‌حساب‌های دارای دیرکرد (پرداخت نشده)
    • - an overdue ship
    • - کشتی که در آمدن تأخیر دارد
    • - The airplane was more than two hours overdue.
    • - هواپیما بیش از دو ساعت تأخیر داشت.
    • - Land reforms were long overdue.
    • - در اصلاحات ارضی بسیار تعلل شده بود.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد overdue

  1. adjective late, behind schedule
    Synonyms: behindhand, behind time, belated, delinquent, due, held up, hung up, jammed, long delayed, mature, not punctual, outstanding, owing, payable, tardy, unpaid, unpunctual, unsettled
    Antonyms: early, paid

ارجاع به لغت overdue

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «overdue» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/overdue

لغات نزدیک overdue

پیشنهاد بهبود معانی