متوقف، معلق
The project was hung up for lack of funds.
این پروژه بهعلتِ کمبود بودجه متوقف شد.
The talks were hung up for a week.
مذاکرات به مدت یک هفته متوقف شد.
(دربارهی خود) مضطرب، عصبی، دارای اضطراب بیمورد، نگران، درگیر
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Don’t be so hung up about your weight – you look fine.
دربارهی وزنت خیلی نگران نباش. ظاهر خوبی داری.
Why aren't so many men so hung up about food?
چرا خیلی از مردها زیادی درگیر غذا نیستند؟
(به کسی یا چیزی) آویزان، دارای علاقهی بیشازحد به کسی یا چیزی
They broke up but he's still hung up on her.
آنها از هم جدا شدند اما او هنوز علاقهی شدیدی به او دارد.
Ultimately, being hung up on someone is, to an extent, a choice.
بالاخره آویزان بودن به یک نفر، تا حدی، یک انتخاب است.
(امریکا - عامیانه) 1- عصبی، روان رنجور 2- ناراحت، سردرگم، هاجوواج 3- معتاد به، دچار وسواس نسبت به، سودازدهی
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «hung up» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/hung-up