پرداختنشده
The employee filed a complaint about their unpaid wages.
این کارمند برای دستمزد پرداختنشدهاش شکایت کرد.
An unpaid debt can cause financial stress.
بدهی پرداختنشده میتواند باعث استرس مالی شود.
بدون حقوق، بدون دستمزد، بدون پول
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
She refused to continue with the unpaid internship.
او از ادامهی کارآموزی بدون حقوق خودداری کرد.
She felt undervalued for the unpaid work she did for the community.
او احساس میکرد بهخاطر کار بدون دستمزدی که برای جامعه انجام میداد، کمارزش شده است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «unpaid» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/unpaid