با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Unpaid

ˌʌnˈpeɪd ˌʌnˈpeɪd
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective C1
پرداخت‌نشده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- The employee filed a complaint about their unpaid wages.
- این کارمند برای دستمزد پرداخت‌نشده‌اش شکایت کرد.
- An unpaid debt can cause financial stress.
- بدهی پرداخت‌نشده می‌تواند باعث استرس مالی شود.
adjective C1
بدون حقوق، بدون دستمزد، بدون پول
- She refused to continue with the unpaid internship.
- او از ادامه‌ی کارآموزی بدون حقوق خودداری کرد.
- She felt undervalued for the unpaid work she did for the community.
- او احساس می‌کرد به‌خاطر کار بدون دستمزدی که برای جامعه انجام می‌داد، کم‌ارزش شده است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد unpaid

  1. adjective free, voluntary
    Synonyms: contributed, donated, due, freewilled, gratuitous, honorary, unindemnified, unrewarded, unsalaried, volunteer
    Antonyms: paid
  2. adjective not settled; taken without remuneration
    Synonyms: delinquent, due, in arrears, mature, not discharged, outstanding, overdue, owing, past due, payable, undefrayed, unliquidated, unsettled
    Antonyms: paid, settled

ارجاع به لغت unpaid

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «unpaid» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/unpaid

لغات نزدیک unpaid

پیشنهاد بهبود معانی