فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Delinquency

dɪˈlɪŋkwənsi dɪˈlɪŋkwənsi

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun

تخلف، قصور، کوتاهی، تقصیر

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

The captain's delinquency led to the sinking of the ship.

سهل‌انگاری ناخدا منجر به غرق کشتی شد.

His delinquencies landed him in jail.

بزهکاری‌هایش کار او را به زندان کشاند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

There will be a fine for any delinquency in payment.

هرگونه تأخیر در پرداخت موجب جریمه خواهد شد.

juveniles delinquency

بزهکاری نوجوانان

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد delinquency

  1. noun misconduct
    Synonyms:
    misbehavior misdeed wrongdoing offense crime fault failure lapse weakness neglect default oversight dereliction nonobservance
    Antonyms:
    good behavior

ارجاع به لغت delinquency

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «delinquency» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/delinquency

لغات نزدیک delinquency

پیشنهاد بهبود معانی