امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Convict

kənˈvɪkt ˈkɑːnvɪkt kənˈvɪkt ˈkɒnvɪkt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    convicted
  • شکل سوم:

    convicted
  • سوم‌شخص مفرد:

    convicts
  • وجه وصفی حال:

    convicting
  • شکل جمع:

    convicts

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive verb - transitive C2
حقوق محکوم کردن، محکوم شناختن، گناهکار شناختن، مجرم شناختن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- There was not enough evidence to convict him.
- مدرک کافی برای محکوم کردن او وجود نداشت.
- The jury will convict him of the crime.
- هیئت‌منصفه او را به جنایت محکوم خواهد کرد.
noun countable
مجرم، جانی، محبوس، بزهکار، زندانی
- The convict was taken to jail.
- مجرم را به زندان بردند.
- convicted criminals
- بزهکاران محکوم
- escaped convicts
- زندانیان فراری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد convict

  1. noun criminal
    Synonyms: captive, con, culprit, felon, jailbird, long-termer, loser, malefactor, prisoner, repeater
    Antonyms: victim
  2. verb find guilty
    Synonyms: adjudge, attaint, bring to justice, condemn, declare guilty, doom, frame, imprison, pass sentence on, pronounce guilty, put away, put the screws to, rap, send up, send up the river, sentence, throw the book at
    Antonyms: exonerate, free, liberate, release

ارجاع به لغت convict

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «convict» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/convict

لغات نزدیک convict

پیشنهاد بهبود معانی