فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Prisoner

ˈprɪznər ˈprɪznə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    prisoners

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable B1
    زندانی، اسیر
    • - political prisoners
    • - زندانیان سیاسی
    • - prisoner of love
    • - اسیر عشق
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد prisoner

  1. noun person jailed for crime; person kept against his or her will
    Synonyms: captive, chain gang member, con, convict, culprit, detainee, hostage, internee, jailbird, lag, lifer, loser, tough, yardbird

لغات هم‌خانواده prisoner

ارجاع به لغت prisoner

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «prisoner» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/prisoner

لغات نزدیک prisoner

پیشنهاد بهبود معانی