فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Prisoner

ˈprɪznər ˈprɪznə

شکل جمع:

prisoners

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B1

زندانی، اسیر

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

political prisoners

زندانیان سیاسی

prisoner of love

اسیر عشق

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد prisoner

  1. noun person jailed for crime; person kept against his or her will
    Synonyms:
    convict detainee captive hostage culprit jailbird con internee lifer lag yardbird chain gang member loser tough

لغات هم‌خانواده prisoner

ارجاع به لغت prisoner

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «prisoner» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/prisoner

لغات نزدیک prisoner

پیشنهاد بهبود معانی