با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Imprisonment

ɪmˈprɪznmənt ɪmˈprɪznmənt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    imprisonments

معنی

noun uncountable C2
حبس، زندانی شدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد imprisonment

  1. noun forcible detention
    Synonyms: incarceration, captivity, custody, confinement, captivity, isolation, duress, durance, bondage, thralldom, thraldom, quarantine, immuration, remand, restraint
    Antonyms: freedom, liberty
  2. noun placing in forcible detention
    Synonyms: confining, jailing, imprisoning, capturing, incarcerating, locking up, quarantining, immuring, detaining
    Antonyms: release, liberating, discharge

لغات هم‌خانواده imprisonment

ارجاع به لغت imprisonment

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «imprisonment» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/imprisonment

لغات نزدیک imprisonment

پیشنهاد بهبود معانی