سومشخص مفرد:
imprisonsوجه وصفی حال:
imprisoningزندانی، محبوس، دربند
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
the imprisoned men
مردانِ دربند
He was an imprisoned terrorist awaiting execution.
او یک تروریست زندانیِ منتظر اجرای حکم اعدام بود.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «imprisoned» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/imprisoned