با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Imprisoned

آخرین به‌روزرسانی:
|
  • سوم شخص مفرد:

    imprisons
  • وجه وصفی حال:

    imprisoning

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • adjective C1
    زندانی، محبوس، دربند
    • - the imprisoned men
    • - مردانِ دربند
    • - He was an imprisoned terrorist awaiting execution.
    • - او یک تروریست زندانیِ منتظر اجرای حکم اعدام بود.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد imprisoned

  1. adjective arrested
    Synonyms: jailed, incarcerated, captive, confined

ارجاع به لغت imprisoned

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «imprisoned» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/imprisoned

لغات نزدیک imprisoned

پیشنهاد بهبود معانی