گذشتهی ساده:
imprisonedشکل سوم:
imprisonedسومشخص مفرد:
imprisonsوجه وصفی حال:
imprisoningبه زندان افکندن، نگهداشتن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
They kept him imprisoned for ten years.
ده سال او را در زندان نگه داشتند.
They imprisoned all of their opponents.
آنان کلیهی مخالفان خود را زندانی کردند.
The flood imprisoned them in the village.
سیل آنها را در دهکده زندانی کرد.
He was imprisoned by his wife's jealousy.
او اسیر حسادت زنش بود.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «imprison» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/imprison