Immure

ɪˈmjʊr ɪˈmjʊə
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

verb - transitive
در چهار دیوار نگاه داشتن، محصور کردن، زندانی کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد immure

  1. verb to confine within a limited area
    Synonyms:
    enclose shut in shut up pen cage fence wall coop mew
  1. verb to put in jail
    Synonyms:
    jail imprison detain confine lock put away put behind bars incarcerate remand intern gaol jug lag seclude coop wall entomb cloister

ارجاع به لغت immure

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «immure» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ فروردین ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/immure

لغات نزدیک immure

پیشنهاد بهبود معانی