امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Pen

pen pen
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    penned
  • شکل سوم:

    penned
  • سوم‌شخص مفرد:

    pens
  • وجه وصفی حال:

    penning
  • شکل جمع:

    pens

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable A1
قلم، خامه، کلک (ابزاری برای نوشتن که انواع گوناگونی دارد که مشتمل بر خودکار، روان‌نویس، خودنویس و ماژیک و غیره هستند)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- ball-point pen
- خودکار
- fountain pen
- خودنویس
noun countable
ادبی قلم، خامه (نگارش)
- On pen day in Iran, people gather to honor the role of pens in shaping society and promoting literacy.
- در روز قلم در ایران، مردم برای ارج نهادن به نقش قلم در شکل‌دهی جامعه و ارتقای سواد، گرد هم می‌آیند.
- She lived by her pen.
- او از راه قلمش نان می‌خورد.
- a few poems from her sweet pen
- چند شعری به خامه‌ی شیرین او
noun countable
آغل
- pig pen
- آغل خوک
- sheep pen
- آغل گوسفند
noun slang countable
انگلیسی آمریکایی (penitentiary) ندامتگاه، زندان
- The notorious criminal was sent to the pen for his heinous crimes.
- جنایتکار بدنام به خاطر جنایات فجیعش روانه‌ی ندامتگاه شد.
- federal pen
- زندان فدرال
noun countable informal
انگلیسی آمریکایی ورزش (بیسبال) (bullpen) محل گرم کردن (مخصوص پرتاب‌کننده‌های توپ پیش از ضربه زدن)
- The manager called for a lefty to start warming up in the pen.
- مربی از یک بازیکن چپ‌دست خواست تا در محل گرم کردن خودش را گرم کند.
- the visiting team's pen
- محل گرم کردن تیم مهمان
noun countable
جانورشناسی قو (ماده)
- A group of pens congregated in the water.
- گروهی از قوها در آب جمع شدند.
- The pen's feathers glistened in the sunlight
- پرهای قو زیر نور خورشید می‌درخشید.
noun countable informal
ورزش (penalty) پنالتی
- The player missed the pen.
- این بازیکن پنالتی را از دست داد.
- The striker converted the pen, securing the win for their team.
- این مهاجم پنالتی را تبدیل به گل کرد و پیروزی را برای تیمش به ارمغان آورد.
verb - transitive formal
نوشتن، نگاشتن
- to pen a poem
- شعر نوشتن
- all the letters penned by him
- همه‌ی نامه‌هایی که او نگاشته است
verb - transitive
حبس کردن، زندانی کردن (انسان یا حیوان در جایی کوچک)
- The elderly were penned up in their houses.
- سالمندان در خانه‌های خود زندانی شده بودند.
- The cattle were penned behind a wooden fence.
- گاوها را در پشت فنس چوبی حبس کرده بودند.
noun countable
پزشکی قلم (وسیله‌ای پزشکی شبیه خودکار دارای سوزن برای تزریق دارو)
- insulin pens
- قلم‌های انسولین
- The doctor used a pen to administer the insulin injection to the diabetic patient.
- پزشک از یک قلم برای تزریق انسولین به بیمار دیابتی استفاده کرد.
abbreviation
جغرافیا (peninsula) شبه‌جزیره
- the Korean pen
- شبه‌جزیره‌ی کره
- The ancient ruins on the pen were evidence of the rich history of the area.
- ویرانه‌های باستانی در این شبه‌جزیره گواه تاریخ غنی این منطقه بود.
abbreviation
ادبی (PEN) (International Association of Poets, Playwrights, Editors, Essayists and Novelists) انجمن جهانی قلم
- The PEN conference was a gathering of some of the most notable writers in the world.
- کنفرانس انجمن جهانی قلم گردهمایی برخی از برجسته‌ترین نویسندگان جهان بود.
- Many renowned authors and poets are members of the PEN.
- بسیاری از نویسندگان و شاعران مشهور عضو انجمن جهانی قلم هستند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد pen

  1. noun enclosure
    Synonyms: cage, coop, corral, fence, fold, hedge, hutch, jail, penitentiary, prison, sty, wall
    Antonyms: open space
  2. noun writing instrument
    Synonyms: ball point, felt-tip, fountain pen, marker, nib, quill, reed, stick, stylograph
    Antonyms: pencil
  3. verb enclose
    Synonyms: box, cage, case, close in, confine, coop, corral, fence in, hedge, hem in, mew, shut in
    Antonyms: free, let go, release
  4. verb write
    Synonyms: autograph, commit to paper, compose, draft, draw up, engross, indict, jot down
    Antonyms: speak

Collocations

Idioms

ارجاع به لغت pen

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «pen» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/pen

لغات نزدیک pen

پیشنهاد بهبود معانی