آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۴ شهریور ۱۴۰۳

    Fence

    fens fens

    گذشته‌ی ساده:

    fenced

    شکل سوم:

    fenced

    سوم‌شخص مفرد:

    fences

    وجه وصفی حال:

    fencing

    شکل جمع:

    fences

    معنی fence | جمله با fence

    noun countable B2

    حصار، نرده، فنس

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی متوسط

    مشاهده

    They painted the fence white.

    حصار را سفید کردند.

    The deer jumped over the fence.

    آهو از روی نرده پرید.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    The children climbed over the fence.

    بچه‌ها از فنس بالا رفتند.

    noun slang countable

    مال‌خر

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

    The fence was arrested.

    مال‌خر دستگیر شد.

    The fence sold the stolen jewelry to unknowing buyers.

    مال‌خر جواهرات سرقتی را به خریداران ناآگاه فروخت.

    verb - intransitive

    ورزش شمشیربازی کردن

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ورزش

    مشاهده

    Boys were taught to fence and to swim.

    به پسرها شمشیربازی و شنا کردن می‌آموختند.

    He fenced at the national level for many years.

    او سال‌ها در سطح ملی شمشیربازی کرد.

    verb - transitive

    حصار کشیدن، نرده‌کشی کردن، فنس‌کشی کردن (خانه یا زمین و غیره)

    She fenced her garden.

    دور باغش حصار کشید.

    They keep the cattle in a fenced-off field.

    احشام را در زمین نرده‌کشی شده‌ای نگه‌داری می‌کنند.

    noun

    قدیمی حفاظ، وسیله‌ی دفاعی

    My body wanted a fence against heat and cold.

    در برابر سرما و گرما بدنم فاقد دفاع بود.

    Wearing a mask serve as a fence against the spread of germs.

    استفاده از ماسک به عنوان حفاظی در برابر انتشار میکروب‌ها عمل می‌کند.

    noun countable

    مجازی حصار، مانع

    The emotional fence she had built around herself kept others at a distance.

    حصار عاطفی‌ای که دور خودش کشیده بود، دیگران را دور نگه می‌داشت.

    His fear of rejection created a fence between him and forming close relationships.

    ترس او از طرد شدن مانعی بین او و ایجاد روابط نزدیک ایجاد کرد.

    noun countable

    بازار مال‌خرها، بازار اجناس دزدی

    The police raided the fence.

    پلیس به بازار مال‌خرها ریخت.

    The police caught the thief at the fence.

    پلیس دزد را در بازار اجناس دزدی دستگیر کرد.

    verb - transitive

    احاطه کردن

    Hills fenced in the farm.

    تپه‌ها مزرعه را احاطه می‌کردند.

    minds fenced in by superstition

    مغزهای احاطه‌شده توسط خرافات

    verb - transitive

    فروختن (مال دزدی) (به مال‌خر)

    The thief decided to fence the stolen jewelry.

    دزد تصمیم گرفت جواهرات سرقتی را بفروشد.

    He was caught trying to fence the stolen artwork

    حین تلاش برای فروختن آثار هنری سرقت‌شده دستگیر شد.

    verb - intransitive

    طفره رفتن، تعلل کردن، گریزگری کردن (در برابر سؤال)

    The teacher fences awkward questions.

    معلم در برابر پرسش‌های ناجور طفره می‌رود.

    The politician tried to fence around the question to avoid giving a direct answer.

    این سیاستمدار سعی کرد برای جلوگیری از پاسخ مستقیم به این پرسش، گریزگری کند.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد fence

    1. noun barrier used to enclose a piece of land
      Synonyms:
      wall barrier defense guard barricade shield block stop rail hedge net chains boards paling posts railing pickets stakes bar rampart dike roadblock palisade backstop stockade barbed wire balustrade cyclone
    1. verb enclose or separate an area
      Synonyms:
      surround restrict guard protect defend secure confine enclose pen cage wall bound encircle hem hedge corral circumscribe girdle fortify coop rail immure mure mew
      Antonyms:
      release set free uncoop
    1. verb dodge; beat around the bush
      Synonyms:
      avoid evade hedge sidestep shirk duck parry feint shift equivocate prevaricate baffle foil outwit maneuver stonewall cavil quibble tergiversate
      Antonyms:
      meet face

    Idioms

    mend one's fences

    سیاست‌بازی و دوست‌یابی کردن، روابط خود را اصلاح کردن، تحبیب کردن

    on the fence

    دودل، نامصمم، مردد، دوبه‌شک، بر سر دوراهی، ناتوان در تصمیم‌گیری

    sit on the fence

    دست‌دست کردن، تعلل کردن

    بی‌طرف ماندن، سکوت اختیار کردن و نظر ندادن

    سوال‌های رایج fence

    گذشته‌ی ساده fence چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده fence در زبان انگلیسی fenced است.

    شکل سوم fence چی میشه؟

    شکل سوم fence در زبان انگلیسی fenced است.

    شکل جمع fence چی میشه؟

    شکل جمع fence در زبان انگلیسی fences است.

    وجه وصفی حال fence چی میشه؟

    وجه وصفی حال fence در زبان انگلیسی fencing است.

    سوم‌شخص مفرد fence چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد fence در زبان انگلیسی fences است.

    ارجاع به لغت fence

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «fence» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/fence

    لغات نزدیک fence

    • - femur
    • - fen
    • - fence
    • - fencer
    • - fencible
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    humanistic humanities humongous hunch hydration hypothetically ideally trick turban micromanagement hepatitis orange juice lowboy evolutionist aft رغبت مذمت کردن مذاب ذوب شدن ذوب کردن قلابچه‌ماهی چرم‌ماهی گورخرماهی فیل‌ماهی اعتلا اولویت‌بندی کردن پرآب تهاتر کردن جنوب شرقی جوی
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.