با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Fence

fens fens
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    fenced
  • شکل سوم:

    fenced
  • سوم‌شخص مفرد:

    fences
  • وجه وصفی حال:

    fencing
  • شکل جمع:

    fences

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B2
حصار، نرده، فنس

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- They painted the fence white.
- حصار را سفید کردند.
- The deer jumped over the fence.
- آهو از روی نرده پرید.
- The children climbed over the fence.
- بچه‌ها از فنس بالا رفتند.
noun slang countable
مال‌خر
- The fence was arrested.
- مال‌خر دستگیر شد.
- The fence sold the stolen jewelry to unknowing buyers.
- مال‌خر جواهرات سرقتی را به خریداران ناآگاه فروخت.
verb - intransitive
ورزش شمشیربازی کردن
- Boys were taught to fence and to swim.
- به پسرها شمشیربازی و شنا کردن می‌آموختند.
- He fenced at the national level for many years.
- او سال‌ها در سطح ملی شمشیربازی کرد.
verb - transitive
حصار کشیدن، نرده‌کشی کردن، فنس‌کشی کردن (خانه یا زمین و غیره)
- She fenced her garden.
- دور باغش حصار کشید.
- They keep the cattle in a fenced-off field.
- احشام را در زمین نرده‌کشی شده‌ای نگه‌داری می‌کنند.
noun
قدیمی حفاظ، وسیله‌ی دفاعی
- My body wanted a fence against heat and cold.
- در برابر سرما و گرما بدنم فاقد دفاع بود.
- Wearing a mask serve as a fence against the spread of germs.
- استفاده از ماسک به عنوان حفاظی در برابر انتشار میکروب‌ها عمل می‌کند.
noun countable
مجازی حصار، مانع
- The emotional fence she had built around herself kept others at a distance.
- حصار عاطفی‌ای که دور خودش کشیده بود، دیگران را دور نگه می‌داشت.
- His fear of rejection created a fence between him and forming close relationships.
- ترس او از طرد شدن مانعی بین او و ایجاد روابط نزدیک ایجاد کرد.
noun countable
بازار مال‌خرها، بازار اجناس دزدی
- The police raided the fence.
- پلیس به بازار مال‌خرها ریخت.
- The police caught the thief at the fence.
- پلیس دزد را در بازار اجناس دزدی دستگیر کرد.
verb - transitive
احاطه کردن
- Hills fenced in the farm.
- تپه‌ها مزرعه را احاطه می‌کردند.
- minds fenced in by superstition
- مغزهای احاطه‌شده توسط خرافات
verb - transitive
فروختن (مال دزدی) (به مال‌خر)
- The thief decided to fence the stolen jewelry.
- دزد تصمیم گرفت جواهرات سرقتی را بفروشد.
- He was caught trying to fence the stolen artwork
- حین تلاش برای فروختن آثار هنری سرقت‌شده دستگیر شد.
verb - intransitive
طفره رفتن، تعلل کردن، گریزگری کردن (در برابر سؤال)
- The teacher fences awkward questions.
- معلم در برابر پرسش‌های ناجور طفره می‌رود.
- The politician tried to fence around the question to avoid giving a direct answer.
- این سیاستمدار سعی کرد برای جلوگیری از پاسخ مستقیم به این پرسش، گریزگری کند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد fence

  1. noun barrier used to enclose a piece of land
    Synonyms: backstop, balustrade, bar, barbed wire, barricade, block, boards, chains, Cyclone, defense, dike, guard, hedge, net, paling, palisade, pickets, posts, rail, railing, rampart, roadblock, shield, stakes, stockade, stop, wall
  2. verb enclose or separate an area
    Synonyms: bound, cage, circumscribe, confine, coop, corral, defend, encircle, fortify, girdle, guard, hedge, hem, immure, mew, mure, pen, protect, rail, restrict, secure, surround, wall
    Antonyms: release, set free, uncoop
  3. verb dodge; beat around the bush
    Synonyms: avoid, baffle, cavil, duck, equivocate, evade, feint, foil, hedge, maneuver, outwit, parry, prevaricate, quibble, shift, shirk, sidestep, stonewall, tergiversate
    Antonyms: face, meet

Idioms

  • mend one's fences

    سیاست‌بازی و دوست‌یابی کردن، روابط خود را اصلاح کردن، تحبیب کردن

  • on the fence

    دودل، نامصمم، مردد، دوبه‌شک، بر سر دوراهی، ناتوان در تصمیم‌گیری

  • sit on the fence

    دست‌دست کردن، تعلل کردن

    بی‌طرف ماندن، سکوت اختیار کردن و نظر ندادن

ارجاع به لغت fence

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «fence» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/fence

لغات نزدیک fence

پیشنهاد بهبود معانی