فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Rail

reɪl reɪl

شکل جمع:

rails

معنی‌ها و نمونه‌جمله

noun countable B1

ریل خط آهن، خط آهن، نرده

to travel by rail

با راه‌آهن سفر کردن

noun countable

سرزنش، توبیخ، سرکوفت، طعنه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
verb - transitive

نرده کشیدن

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد rail

  1. verb criticize harshly
    Synonyms:
    scold censure attack blast berate chew out upbraid rant complain abuse revile castigate bawl out rate vituperate fulminate inveigh thunder tongue-lash fume jaw vociferate whip objurate
    Antonyms:
    praise compliment
  1. noun post, pole along an edge
    Synonyms:
    fence barrier bar rails rest banister paling balustrade siding

Idioms

(go) off the rails

1- منحرف شدن، گمراه شدن 2- دیوانه شدن

ride on a rail

(آمریکا) با افتضاح از شهر بیرون کردن

ارجاع به لغت rail

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «rail» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/rail

لغات نزدیک rail

پیشنهاد بهبود معانی