امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Fulminate

ˈfʊlməneɪt / / ˈfʌl- ˈfʊlməneɪt / / ˈfʌl-
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

noun verb - intransitive
رعد‌وبرق زدن، غریدن، منفجر شدن، محترق شدن، باتهدید سخن گفتن، دادوبیداد راه انداختن، اعتراض کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- The priest fulminated against sinners.
- کشیش گناهکاران را سخت مورد پرخاش قرار داد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد fulminate

  1. verb criticize harshly
    Synonyms:
    animadvert berate blow up bluster castigate censure condemn curse declaim denounce denunciate execrate explode fume intimidate inveigh against menace protest rage rail reprobate swear at thunder upbraid vilify vituperate
    Antonyms:
    compliment defend flatter praise support

ارجاع به لغت fulminate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «fulminate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/fulminate

لغات نزدیک fulminate

پیشنهاد بهبود معانی