ناگهانی، انفجاری، محترقشونده، غرشکننده
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The fulminant explosion sent debris flying in all directions.
انفجار ناگهانی، آوارها را به همه طرف پرت کرد.
The politician's fulminant speech garnered a lot of attention from the media.
سخنرانی ناگهانی این سیاستمدار توجه بسیاری از رسانهها را به خود جلب کرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «fulminant» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/fulminant