گذشتهی ساده:
foiledشکل سوم:
foiledسومشخص مفرد:
foilsوجه وصفی حال:
foilingشکل جمع:
foilsورق (نازک)، فویل (بهویژه برای بستهبندی مواد غذایی برای تازه نگه داشتن)
She wrapped the meat in aluminium foil.
گوشت را در ورق آلومینیم پیچید.
The sandwich was wrapped in a shiny foil.
ساندویچ در یک فویل براق پیچیده شد.
آرایش و پیرایش ورق (فلزی)، فویل (برای رنگ کردن مو)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
She carefully placed the foil around each section of hair.
او فویل را با دقت در اطراف هر بخش از مو قرار داد.
After the foil was removed, her hair had a beautiful new color.
پس از برداشتن ورق، موهای او رنگ جدید زیبایی پیدا کرد.
وجه تقابل، زمینهی مقایسه، نقطهی مقابل، جلوهگرساز، آشکارساز، جلوهنما (شخص یا چیزی که برای بهتر جلوه دادن شخص یا چیز دیگر به کار میرود)
Her brown swimsuit was a perfect foil for her bronzed skin.
لباس شنای قهوهای او، پوست برنزهی او را بهتر جلوه میداد.
Leartes is a foil for Hamlet.
لیرتیز شخصیت هملت را آشکارتر میکند.
ورزش فلوره، فویل (گونهای شمشیر مورد استفاده در ورزش شمشیربازی)
The coach handed each fencer a foil.
مربی به هر شمشیرباز فلورهای را داد.
He trained for hours with his foil.
ساعتها با فویلش تمرین کرد.
بیاثر کردن، خنثی کردن، عقیم گذاشتن، نقش بر آب کردن، بینتیجه کردن (نقشه و غیره)، ناکام کردن، مانع پیشرفت ... شدن (شخص)
He managed to foil the criminal's attempt to rob the bank.
او موفق شد تلاش مجرم برای سرقت از بانک را بیاثر کند.
Their plan of a surprise attack was foiled by bad weather.
هوای بد طرح حملهی غافلگیرانهی آنها را نقش بر آب کرد.
زیربند (ورق براق فلز که زیر سنگ قیمتی میگذارند تا براق جلوه کند)
The foil under the diamond made it sparkle even more.
زیربند زیر الماس باعث درخشش بیشتر آن شده است.
He used a silver foil to enhance the brilliance of the gemstone.
از ورق نقره برای افزایش درخشندگی این سنگ قیمتی استفاده کرد.
معماری تزیین برگمانند (در معماری گوتیک)
The foils in the Gothic tracery were meticulously placed to enhance the beauty of the window.
تزیینات برگمانند در توریهای گوتیک بهدقت قرار داده شدهاند تا زیبایی پنجره را افزایش دهند.
He meticulously carved each foil.
هر تزیین برگمانند را با نهایت دقت حکاکی کرد.
با ورق پوشاندن، با فویل پوشاندن (چیزی)، پشتبند زدن به (با صفحهی فلزی)
She decided to foil the baking tray.
تصمیم گرفت سینی پختوپز را با ورق بپوشاند.
The chef foiled the fish.
سرآشپز ماهی را با فویل پوشاند.
ورزش شمشیربازی با فلوره، شمشیربازی با فویل (اغلب بهصورت جمع میآید)
I was amazed by the agility and quickness displayed during the foils match.
از چابکی و سرعتی که در طول مسابقهی شمشیربازی با فلوره نشان داده شد، شگفتزده شدم.
The game of foils requires quick reflexes and strategic thinking.
بازی شمشیربازی با فویل مستلزم عکسالعملهای سریع و تفکر استراتژیک است.
جانورشناسی قدیمی ردپا (بهویژه هنگام شکار)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی جانورشناسی
The hunter followed the foil of the deer.
شکارچی ردپای گوزن را دنبال کرد.
The hunter carefully studied the fox's foil.
شکارچی ردپای روباه را با دقت بررسی کرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «foil» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/foil