آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۹ خرداد ۱۴۰۳

    Foil

    fɔɪl fɔɪl

    گذشته‌ی ساده:

    foiled

    شکل سوم:

    foiled

    سوم‌شخص مفرد:

    foils

    وجه وصفی حال:

    foiling

    شکل جمع:

    foils

    معنی foil | جمله با foil

    noun uncountable

    ورق (نازک)، فویل (به‌ویژه برای بسته‌بندی مواد غذایی برای تازه نگه داشتن)

    She wrapped the meat in aluminium foil.

    گوشت را در ورق آلومینیم پیچید.

    The sandwich was wrapped in a shiny foil.

    ساندویچ در یک فویل براق پیچیده شد.

    noun countable

    آرایش و پیرایش ورق (فلزی)، فویل (برای رنگ کردن مو)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

    She carefully placed the foil around each section of hair.

    او فویل را با دقت در اطراف هر بخش از مو قرار داد.

    After the foil was removed, her hair had a beautiful new color.

    پس از برداشتن ورق، موهای او رنگ جدید زیبایی پیدا کرد.

    noun countable

    وجه تقابل، زمینه‌ی مقایسه، نقطه‌ی مقابل، جلوه‌گرساز، آشکارساز، جلوه‌نما (شخص یا چیزی که برای بهتر جلوه دادن شخص یا چیز دیگر به کار می‌رود)

    Her brown swimsuit was a perfect foil for her bronzed skin.

    لباس شنای قهوه‌ای او، پوست برنزه‌ی او را بهتر جلوه می‌داد.

    Leartes is a foil for Hamlet.

    لیرتیز شخصیت هملت را آشکارتر می‌کند.

    noun countable

    ورزش فلوره، فویل (گونه‌ای شمشیر مورد استفاده در ورزش شمشیربازی)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ورزش

    مشاهده

    The coach handed each fencer a foil.

    مربی به هر شمشیرباز فلوره‌ای را داد.

    He trained for hours with his foil.

    ساعت‌ها با فویلش تمرین کرد.

    verb - transitive

    بی‌اثر کردن، خنثی کردن، عقیم گذاشتن، نقش بر آب کردن، بی‌نتیجه کردن (نقشه و غیره)، ناکام کردن، مانع پیشرفت ... شدن (شخص)

    He managed to foil the criminal's attempt to rob the bank.

    او موفق شد تلاش مجرم برای سرقت از بانک را بی‌اثر کند.

    Their plan of a surprise attack was foiled by bad weather.

    هوای بد طرح حمله‌ی غافلگیرانه‌ی آن‌ها را نقش بر آب کرد.

    noun

    زیربند (ورق براق فلز که زیر سنگ قیمتی می‌گذارند تا براق جلوه کند)

    The foil under the diamond made it sparkle even more.

    زیربند زیر الماس باعث درخشش بیشتر آن شده است.

    He used a silver foil to enhance the brilliance of the gemstone.

    از ورق نقره برای افزایش درخشندگی این سنگ قیمتی استفاده کرد.

    noun

    معماری تزیین برگ‌مانند (در معماری گوتیک)

    The foils in the Gothic tracery were meticulously placed to enhance the beauty of the window.

    تزیینات برگ‌مانند در توری‌های گوتیک به‌دقت قرار داده شده‌اند تا زیبایی پنجره را افزایش دهند.

    He meticulously carved each foil.

    هر تزیین برگ‌مانند را با نهایت دقت حکاکی کرد.

    verb - transitive

    با ورق پوشاندن، با فویل پوشاندن (چیزی)، پشت‌بند زدن به (با صفحه‌ی فلزی)

    She decided to foil the baking tray.

    تصمیم گرفت سینی پخت‌وپز را با ورق بپوشاند.

    The chef foiled the fish.

    سرآشپز ماهی را با فویل پوشاند.

    noun

    ورزش شمشیربازی با فلوره، شمشیربازی با فویل (اغلب به‌صورت جمع می‌آید)

    I was amazed by the agility and quickness displayed during the foils match.

    از چابکی و سرعتی که در طول مسابقه‌ی شمشیربازی با فلوره نشان داده شد، شگفت‌زده شدم.

    The game of foils requires quick reflexes and strategic thinking.

    بازی شمشیربازی با فویل مستلزم عکس‌العمل‌های سریع و تفکر استراتژیک است.

    noun

    جانورشناسی قدیمی ردپا (به‌ویژه هنگام شکار)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی جانورشناسی

    مشاهده

    The hunter followed the foil of the deer.

    شکارچی ردپای گوزن را دنبال کرد.

    The hunter carefully studied the fox's foil.

    شکارچی ردپای روباه را با دقت بررسی کرد.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد foil

    1. noun contrast
      Synonyms:
      background setting defense guard complement antithesis counterblow
    1. verb circumvent, nip in the bud
      Synonyms:
      prevent check defeat stop hinder frustrate thwart curb restrain nullify dodge elude avoid stymie balk bilk outwit disappoint disconcert upset the apple cart beat foul up bollix cramp crimp dash buffalo crab counter rattle faze hang up get around give the run-around give the slip ditch juke run circles around run rings around shake shake off shuffle off skip checkmate throw monkey wrench in baffle nip in the bud
      Antonyms:
      help aid assist abet

    سوال‌های رایج foil

    گذشته‌ی ساده foil چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده foil در زبان انگلیسی foiled است.

    شکل سوم foil چی میشه؟

    شکل سوم foil در زبان انگلیسی foiled است.

    شکل جمع foil چی میشه؟

    شکل جمع foil در زبان انگلیسی foils است.

    وجه وصفی حال foil چی میشه؟

    وجه وصفی حال foil در زبان انگلیسی foiling است.

    سوم‌شخص مفرد foil چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد foil در زبان انگلیسی foils است.

    ارجاع به لغت foil

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «foil» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/foil

    لغات نزدیک foil

    • - foh
    • - foible
    • - foil
    • - foilsman
    • - foin
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    self-determination seldom solidarity same here spectral splentic stand the test of time start from scratch bus start over strongly recommend subconsciously arrange cognation piccalilli عدلیه تفاصیل مبادی آداب پیراهن پرنده پا بلوط بازو آشغال ماهی شمشیری ماهی هادوک ماهی کف‌زی ماهی اسنپر ماهی سی بس ماهی فرشته‌ای
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.