شکل جمع:
crabsبرج سرطان، خرچنگ گرفتن، (آمریکا) جرزدن،عصبانی کردن، عصبانی شدن، باعث تحریک و عصبانیت شدن، آدم ترشرو، کجخلق
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
His father is quite a crab.
پدرش خیلی بدخلق است.
She'd always be crabbing without cause.
همیشه بدون علت ترشرویی میکرد.
Don't crab at me!
به من اخم و تخم نکن!
Old age has crabbed his nature.
پیری او را کج خلق کرده است.
She kept crabbing the conduct of her neighbors.
او مرتباً از رفتار همسایههایش خرده میگرفت.
crab one's act (or the deal, etc.)
کار (یا معامله و غیره) را خراب کردن
(در قایق) پارو را دیر از آب بیرون کشیدن (که موجب به هم خوردن توازن قایق و کم شدن سرعت آن میشود)
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «crab» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/crab