امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Crab

kræb kræb
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    crabs

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive adverb B2
خرچنگ، برج سرطان، خرچنگ گرفتن، (آمریکا) جرزدن،عصبانی کردن، عصبانی شدن، باعث تحریک و عصبانیت شدن، آدم ترشرو، کج‌خلق

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- His father is quite a crab.
- پدرش خیلی بدخلق است.
- She'd always be crabbing without cause.
- همیشه بدون علت ترشرویی می‌کرد.
- Don't crab at me!
- به من اخم و تخم نکن!
- Old age has crabbed his nature.
- پیری او را کج خلق کرده است.
- She kept crabbing the conduct of her neighbors.
- او مرتباً از رفتار همسایه‌هایش خرده می‌گرفت.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد crab

  1. noun A short-tailed or soft-tailed crustacean
    Synonyms:
    podothalmian brachyura Anomura (both Latin) crabmeat seafood
  1. noun A grouchy person
    Synonyms:
    cancer complainer grouch grumbler grump bellyacher faultfinder growler murmurer mutterer whiner crank griper grouser sorehead sourpuss Cancer the Crab
  1. verb To express negative feelings, especially of dissatisfaction or resentment
    Synonyms:
    gripe grouse bitch beef bellyache complain grouch grump whine kick squawk holler
  1. noun A quarrelsome grouch
    Synonyms:
    crabby person
  1. noun A louse that infests the pubic region of the human body
    Synonyms:
    crab-louse pubic-louse Phthirius pubis

Collocations

Idioms

  • catch a crab

    (در قایق) پارو را دیر از آب بیرون کشیدن (که موجب به هم خوردن توازن قایق و کم شدن سرعت آن می‌شود)

ارجاع به لغت crab

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «crab» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/crab

لغات نزدیک crab

پیشنهاد بهبود معانی