آیکن بنر

زبان‌ روسی به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

زبان‌ روسی به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

استفاده کن
آخرین به‌روزرسانی:

Crab

kræb kræb

گذشته‌ی ساده:

crabbed

شکل سوم:

crabbed

سوم‌شخص مفرد:

crabs

وجه وصفی حال:

crabbing

شکل جمع:

crabs

معنی crab | جمله با crab

noun countable uncountable B2

جانورشناسی خرچنگ

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی جانورشناسی

مشاهده

Fishermen catch crabs early in the morning when the tide is low.

ماهیگیران صبح زود، وقتی جزر اتفاق می‌افتد، خرچنگ‌ها را صید می‌کنند.

We saw a large crab hiding under the rock.

ما خرچنگ بزرگی را دیدیم که زیر سنگ پنهان شده بود.

noun plural

شپش عانه، شپش ناحیه‌ی تناسلی

همچنین می‌توان از crab lice استفاده کرد.

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

She was embarrassed to talk about having crabs with her partner.

او از اینکه با شریکش درباره‌ی داشتن شپش عانه صحبت کند، خجالت می‌کشید.

Crabs are usually spread through sexual contact.

شپش‌های ناحیه‌ی تناسلی معمولاً از طریق رابطه‌ی جنسی منتقل می‌شوند.

noun countable uncountable

(یوگا و...) حرکت خرچنگ، حالت خرچنگ

همچنین می‌توان از crab pose و crab position استفاده کرد.

Crab pose helps improve flexibility in the shoulders and spine.

حالت خرچنگ به بهبود انعطاف‌پذیری در شانه‌ها و ستون فقرات کمک می‌کند.

Children often enjoy doing the crab as a fun activity.

کودکان اغلب از انجام حرکت خرچنگ به‌عنوان فعالیتی سرگرم‌کننده لذت می‌برند.

noun singular

(the Crab) برج سرطان

Astrologers believe the crab represents emotional depth and intuition.

طالع‌بینان معتقدند برج سرطان نشان‌دهنده‌ی عمق عاطفی و شهود است.

People born under the crab are said to be sensitive and caring.

گفته می‌شود افرادی که در برج سرطان متولد شده‌اند، حساس و مراقب هستند.

noun countable B2

آدم ترش‌رو، کج‌خلق، بداخلاق، بدعنق، غرغرو

She can be a crab in the mornings before her coffee.

او صبح‌ها قبل‌از خوردن قهوه می‌تواند آدم غرغرویی باشد.

His father is quite a crab.

پدرش خیلی بدخلق است.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

She'd always be crabbing without cause.

همیشه بدون علت ترشرویی می‌کرد.

verb - intransitive verb - transitive

غر زدن، نق زدن، غرغر کردن، بهانه‌گیری کردن، ایراد گرفتن

Don't crab at me!

به من اخم و تخم نکن!

Old age has crabbed his nature.

پیری او را کج خلق کرده است.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

She kept crabbing the conduct of her neighbors.

او مرتباً از رفتار همسایه‌هایش خرده می‌گرفت.

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد crab

  1. noun a short-tailed or soft-tailed crustacean
    Synonyms:
    seafood crabmeat brachyura podothalmian Anomura
  1. noun a grouchy person
    Synonyms:
    grouch grump crank complainer whiner grouser grumbler griper bellyacher sourpuss growler faultfinder mutterer murmurer sorehead cancer Cancer the Crab
  1. verb to express negative feelings, especially of dissatisfaction or resentment
  1. noun a quarrelsome grouch
    Synonyms:
    crabby person
  1. noun a louse that infests the pubic region of the human body
    Synonyms:
    pubic-louse crab-louse Phthirius pubis

Collocations

crab one's act (or the deal, etc.)

کار (یا معامله و غیره) را خراب کردن

Idioms

catch a crab

(در قایق) پارو را دیر از آب بیرون کشیدن (که موجب به هم خوردن توازن قایق و کم شدن سرعت آن می‌شود)

سوال‌های رایج crab

شکل جمع crab چی میشه؟

شکل جمع crab در زبان انگلیسی crabs است.

ارجاع به لغت crab

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «crab» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ مرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/crab

لغات نزدیک crab

پیشنهاد بهبود معانی