آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۰ بهمن ۱۴۰۳

    Whine

    waɪn waɪn

    گذشته‌ی ساده:

    whined

    شکل سوم:

    whined

    سوم‌شخص مفرد:

    whines

    وجه وصفی حال:

    whining

    شکل جمع:

    whines

    معنی whine | جمله با whine

    verb - intransitive

    نالیدن، ناله کردن، موییدن

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی پیشرفته

    مشاهده

    the sick child whined in her sleep.

    کودک بیمار در خواب ناله می‌کرد.

    The puppy would whine whenever it wanted attention.

    توله‌سگ هر زمان که توجه می‌خواست، ناله می‌کرد.

    verb - intransitive

    نق زدن، غر زدن، شکوه و زاری کردن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

    he is always whining about his low salary.

    او همیشه درباره‌ی حقوق کم خود آه‌وناله می‌کند.

    She tends to whine about the weather every winter.

    او تمایل دارد هر زمستان در مورد آب‌وهوا غر بزند.

    verb - transitive

    با آه و ناله گفتن

    He always whines his complaints to anyone who will listen.

    او همیشه شکایات خود را برای هر کسی که گوش می‌دهد، با آه‌وناله تعریف می‌کند.

    I can't stand when he whines his excuses instead of taking responsibility.

    من نمی‌توانم تحمل کنم که او به جای قبول مسئولیت، بهانه‌هایش را با آه‌وناله بیان می‌کند.

    noun

    ناله، مویه، زاری

    The child's whine pierced through the quiet room.

    ناله‌ی کودک سکوت اتاق را شکست.

    She let out a soft whine when she realized she had lost her keys.

    وقتی فهمید کلیدهای خود را از دست داده، ناله‌ی آهسته‌ای کرد.

    noun countable

    شکوه، نق‌نق، غر

    His constant whine about homework made the evening tedious.

    نق‌نق‌های مداوم او در مورد تکالیف، تحمل عصر را سخت می‌کرد.

    The team's whine about the new rules was evident during the meeting.

    غرهای تیم در مورد قوانین جدید در طول جلسه مشهود بود.

    noun countable

    نوعی صدای بلند (صدای هواپیما، حرکت گلوله، بسته شدن در، باد و...)

    The whine of the wind outside the house added to the eerie atmosphere.

    صدای باد بیرون خانه، جو را دلهره‌آورتر کرد.

    The constant whine of the machinery made it hard to concentrate.

    صدای بلند و مداوم ماشین‌آلات، تمرکز کردن را سخت کرده بود.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد whine

    1. noun complaint, cry
      Synonyms:
      gripe grouse grumble moan whimper sob wail plaintive cry
      Antonyms:
      happiness pleasure
    1. verb complain, cry
      Synonyms:
      cry moan groan grumble gripe whimper wail kick fuss carp howl snivel murmur sob drone grouse bellyache mewl pule repine yowl

    سوال‌های رایج whine

    گذشته‌ی ساده whine چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده whine در زبان انگلیسی whined است.

    شکل سوم whine چی میشه؟

    شکل سوم whine در زبان انگلیسی whined است.

    شکل جمع whine چی میشه؟

    شکل جمع whine در زبان انگلیسی whines است.

    وجه وصفی حال whine چی میشه؟

    وجه وصفی حال whine در زبان انگلیسی whining است.

    سوم‌شخص مفرد whine چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد whine در زبان انگلیسی whines است.

    ارجاع به لغت whine

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «whine» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/whine

    لغات نزدیک whine

    • - whin
    • - whinchat
    • - whine
    • - whingding
    • - whinge
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    personnel pervasive petrichor physical education placidity plagiarism safe zone sagacious sandcastle work spouse self-centered self-image comically self-love semipro علامت گذاشتن قیمت گذاری کردن مین گذاری مین‌گذار مین گذاری کردن خورد و خوراک چرک نویس سطح سقوط سفره سرمه سنج حجرالاسود سوگ شحنه
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.