فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Whine

waɪn waɪn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    whined
  • شکل سوم:

    whined
  • سوم شخص مفرد:

    whines
  • وجه وصفی حال:

    whining
  • شکل جمع:

    whines

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • verb - intransitive
    نالیدن، ناله کردن، موییدن
    • - the sick child whined in her sleep.
    • - کودک بیمار در خواب ناله می‌کرد.
    • - he is always whining about his law salary.
    • - او همیشه درباره‌ی حقوق کم خود آه و ناله می‌کند.
  • verb - intransitive
    زوزه کشیدن، زنوییدن
  • verb - intransitive
    نق زدن، شکوه و زاری کردن
  • verb - transitive
    با آه و ناله گفتن
  • noun
    ناله، مویه، زاری
  • noun
    شکوه، نق‌نق
  • noun
    زوزه، نویه
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد whine

  1. noun complaint, cry
    Synonyms: gripe, grouse, grumble, moan, plaintive cry, sob, wail, whimper
    Antonyms: happiness, pleasure
  2. verb complain, cry
    Synonyms: bellyache, carp, drone, fuss, gripe, grouse, grumble, howl, kick, mewl, moan, murmur, pule, repine, snivel, sob, wail, whimper, yowl

ارجاع به لغت whine

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «whine» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/whine

لغات نزدیک whine

پیشنهاد بهبود معانی