فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Grumble

ˈɡrʌmbl ˈɡrʌmbl

گذشته‌ی ساده:

grumbled

شکل سوم:

grumbled

سوم‌شخص مفرد:

grumbles

وجه وصفی حال:

grumbling

شکل جمع:

grumbles

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - intransitive adverb

ژکیدن، لندلند، غرغر کردن، گله کردن، ناله، گله

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح پیشرفته

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری

He grumbles about everything.

او در مورد همه‌چیز غر می‌زند.

a grumbling servant

نوکر غرغرو

نمونه‌جمله‌های بیشتر

The high cost of living was his daily grumble.

شکایت روزمره‌ی او گرانی هزینه‌ی زندگی بود.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد grumble

  1. verb complain
    Synonyms:
    moan protest gripe whine grouse kick groan fuss carp find fault squawk bellyache kvetch scold snivel pule repine
    Antonyms:
    praise compliment
  1. verb murmur, rumble
    Synonyms:
    mutter mumble growl roar rumble grunt snarl whine gurgle roll bark snap snuffle splutter gnarr gnarl croak

ارجاع به لغت grumble

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «grumble» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/grumble

لغات نزدیک grumble

پیشنهاد بهبود معانی