فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Grunt

ɡrʌnt ɡrʌnt

گذشته‌ی ساده:

grunted

شکل سوم:

grunted

سوم‌شخص مفرد:

grunts

وجه وصفی حال:

grunting

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive

جانورشناسی صدای خرخر ایجاد کردن (در خوک)

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی جانورشناسی

مشاهده

The pig grunts loudly whenever it is hungry.

خوک هروقت گرسنه است بلند خرخر می‌کند.

As the farmer approached, the pig grunted in anticipation of being fed.

با نزدیک شدن کشاورز، خوک به انتظار سیر شدن صدای خرخر ایجاد کرد.

verb - intransitive verb - transitive

نالیدن، غرولند کردن، خرخر کردن، خرناس کشیدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

He grunted in pain as he lifted the heavy box.

وقتی جعبه‌ی سنگین را بلند می‌کرد از درد نالید.

They grunted their disapproval.

آنان مخالفت خود را با غرولند ابراز داشتند.

noun countable

ناله، خرخر، غر

The toddler let out a grunt as she tugged on her father's shirt.

کودک نوپا درحالی‌که پیراهن پدرش را می‌کشید، ناله‌‌ای سر داد.

The weightlifter let out a loud grunt as he lifted the heavy barbell above his head.

وزنه‌بردار درحالی‌که دامبل سنگین را بالای سرش بلند می‌کرد، ناله‌ی بلندی کشید.

noun countable informal

انگلیسی آمریکایی سرباز (با درجه‌ی پایین)

The grunt carried heavy equipment for the platoon.

سرباز تجهیزات سنگین برای جوخه حمل می‌کرد.

The grunt's tireless efforts contributed to the success of the mission.

تلاش‌های خستگی‌ناپذیر سرباز به موفقیت این ماموریت کمک کرد.

noun countable informal

انگلیسی آمریکایی شخص بی‌مهارت یا کم‌تجربه (در یک کاری)، ناشی، شخص ناوارد

The grunt's job required little skill or creativity.

کار فرد ناشی به مهارت یا خلاقیت مختصری نیاز داشت.

As a grunt, she often felt underappreciated for her contributions to the company.

به‌عنوان یک شخص کم‌تجربه، او اغلب احساس می‌کرد که برای کمک‌هایش به شرکت مورد قدردانی قرار نمی‌گیرد.

noun uncountable informal

قدرت

With a final grunt, the construction worker lifted the heavy beam into place.

کارگر ساختمانی با نهایت قدرت تیر سنگین را در جای خود بلند کرد.

The boxer's grunt revealed the intensity of his punches during the match.

قدرت بوکسور در شدت مشت‌های او در طول مسابقه آشکار شد.

noun countable uncountable

انگلیسی آمریکایی غذا و آشپزی نوعی دسر (متشکل از میوه‌های پخته‌شده با نان)

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی غذا و آشپزی

مشاهده

The warm aroma of the apple grunt filled the kitchen.

عطر گرم دسر سیب آشپزخانه را پر کرده بود.

The sweet flavor of the peach grunt was simply delightful.

طعم شیرین دسر هلو واقعا لذت‌بخش بود.

noun countable

ارتشی آمریکایی، سرباز در جنگ ویتنام

The grunt's training prepared him for the harsh realities of war.

آموزش ارتش آمریکا او را برای واقعیت‌های سخت جنگ آماده کرد.

The grunt formed strong bonds with his fellow soldiers during his tour of duty.

ارتش آمریکا در طول انجام وظیفه، پیوندهای محکمی با دیگر سربازانش ایجاد کرد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد grunt

  1. verb snort
    Synonyms:
    cry groan squeak squawk

ارجاع به لغت grunt

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «grunt» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/grunt

لغات نزدیک grunt

پیشنهاد بهبود معانی