با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Grunt

ɡrʌnt ɡrʌnt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    grunted
  • شکل سوم:

    grunted
  • سوم شخص مفرد:

    grunts
  • وجه وصفی حال:

    grunting

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • verb - intransitive
    جانورشناسی صدای خرخر ایجاد کردن (در خوک)
    • - The pig grunts loudly whenever it is hungry.
    • - خوک هروقت گرسنه است بلند خرخر می‌کند.
    • - As the farmer approached, the pig grunted in anticipation of being fed.
    • - با نزدیک شدن کشاورز، خوک به انتظار سیر شدن صدای خرخر ایجاد کرد.
  • verb - intransitive verb - transitive
    نالیدن، غرولند کردن، خرخر کردن، خرناس کشیدن
    • - He grunted in pain as he lifted the heavy box.
    • - وقتی جعبه‌ی سنگین را بلند می‌کرد از درد نالید.
    • - They grunted their disapproval.
    • - آنان مخالفت خود را با غرولند ابراز داشتند.
  • noun countable
    ناله، خرخر، غر
    • - The toddler let out a grunt as she tugged on her father's shirt.
    • - کودک نوپا درحالی‌که پیراهن پدرش را می‌کشید، ناله‌‌ای سر داد.
    • - The weightlifter let out a loud grunt as he lifted the heavy barbell above his head.
    • - وزنه‌بردار درحالی‌که دامبل سنگین را بالای سرش بلند می‌کرد، ناله‌ی بلندی کشید.
  • noun countable informal
    انگلیسی آمریکایی سرباز (با درجه‌ی پایین)
    • - The grunt carried heavy equipment for the platoon.
    • - سرباز تجهیزات سنگین برای جوخه حمل می‌کرد.
    • - The grunt's tireless efforts contributed to the success of the mission.
    • - تلاش‌های خستگی‌ناپذیر سرباز به موفقیت این ماموریت کمک کرد.
  • noun countable informal
    انگلیسی آمریکایی شخص بی‌مهارت یا کم‌تجربه (در یک کاری)، ناشی، شخص ناوارد
    • - The grunt's job required little skill or creativity.
    • - کار فرد ناشی به مهارت یا خلاقیت مختصری نیاز داشت.
    • - As a grunt, she often felt underappreciated for her contributions to the company.
    • - به‌عنوان یک شخص کم‌تجربه، او اغلب احساس می‌کرد که برای کمک‌هایش به شرکت مورد قدردانی قرار نمی‌گیرد.
  • noun uncountable informal
    قدرت
    • - With a final grunt, the construction worker lifted the heavy beam into place.
    • - کارگر ساختمانی با نهایت قدرت تیر سنگین را در جای خود بلند کرد.
    • - The boxer's grunt revealed the intensity of his punches during the match.
    • - قدرت بوکسور در شدت مشت‌های او در طول مسابقه آشکار شد.
  • noun countable uncountable
    انگلیسی آمریکایی غذا و آشپزی نوعی دسر (متشکل از میوه‌های پخته‌شده با نان)
    • - The warm aroma of the apple grunt filled the kitchen.
    • - عطر گرم دسر سیب آشپزخانه را پر کرده بود.
    • - The sweet flavor of the peach grunt was simply delightful.
    • - طعم شیرین دسر هلو واقعا لذت‌بخش بود.
  • noun countable
    ارتشی آمریکایی، سرباز در جنگ ویتنام
    • - The grunt's training prepared him for the harsh realities of war.
    • - آموزش ارتش آمریکا او را برای واقعیت‌های سخت جنگ آماده کرد.
    • - The grunt formed strong bonds with his fellow soldiers during his tour of duty.
    • - ارتش آمریکا در طول انجام وظیفه، پیوندهای محکمی با دیگر سربازانش ایجاد کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد grunt

  1. verb snort
    Synonyms: squawk, squeak, cry, groan

ارجاع به لغت grunt

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «grunt» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/grunt

لغات نزدیک grunt

پیشنهاد بهبود معانی