امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Cramp

kræmp kræmp
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    cramped
  • شکل سوم:

    cramped
  • سوم شخص مفرد:

    cramps
  • وجه وصفی حال:

    cramping
  • شکل جمع:

    cramps

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive
چنگه، چنگوک، گرفتگی عضلات، انقباض ماهیچه در اثر کار زیاد، درد شکم، محدودکننده، حصار، سیخ دار کردن، محدود کردن، در قید گذاشتن، جا تنگ کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- a painful cramp in the left leg
- گرفتگی دردناک عضلات پای چپ
- His fingers were cramped for lack of movement.
- به واسطه‌ی بی‌تحرکی انگشتانش سفت و قولنجی شده بود.
- prisoners cramped in chains
- زندانیانی که در غل و زنجیر گرفتار شده بودند
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد cramp

  1. noun muscle spasm
    Synonyms: ache, charley horse, circumscription, confinement, constipation, contraction, convulsion, crick, hindrance, impediment, kink, obstruction, pain, pang, restriction, shooting pain, stiffness, stitch, stricture, twinge
  2. verb hinder, restrain
    Synonyms: bottle up, box up, check, circumscribe, clamp, clasp, clog, confine, constrain, coop up, encumber, fasten, grip, hamper, hamstring, handicap, impede, inhibit, limit, object, obstruct, restrict, shackle, stymie, thwart
    Antonyms: allow, let go, release

Idioms

  • writer's cramp

    ناتوانی موقتی نویسنده (که جلو خلاقیت او را می‌گیرد)

  • cramp one's style

    (عامیانه) مخل کار کسی شدن

ارجاع به لغت cramp

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «cramp» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/cramp

لغات نزدیک cramp

پیشنهاد بهبود معانی