فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Cramp

kræmp kræmp
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    cramped
  • شکل سوم:

    cramped
  • سوم شخص مفرد:

    cramps
  • وجه وصفی حال:

    cramping
  • شکل جمع:

    cramps

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun verb - transitive
    چنگه، چنگوک، گرفتگی عضلات، انقباض ماهیچه در اثر کار زیاد، درد شکم، محدودکننده، حصار، سیخ دار کردن، محدود کردن، در قید گذاشتن، جا تنگ کردن
    • - a painful cramp in the left leg
    • - گرفتگی دردناک عضلات پای چپ
    • - His fingers were cramped for lack of movement.
    • - به واسطه‌ی بی‌تحرکی انگشتانش سفت و قولنجی شده بود.
    • - prisoners cramped in chains
    • - زندانیانی که در غل و زنجیر گرفتار شده بودند
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد cramp

  1. noun muscle spasm
    Synonyms: ache, charley horse, circumscription, confinement, constipation, contraction, convulsion, crick, hindrance, impediment, kink, obstruction, pain, pang, restriction, shooting pain, stiffness, stitch, stricture, twinge
  2. verb hinder, restrain
    Synonyms: bottle up, box up, check, circumscribe, clamp, clasp, clog, confine, constrain, coop up, encumber, fasten, grip, hamper, hamstring, handicap, impede, inhibit, limit, object, obstruct, restrict, shackle, stymie, thwart
    Antonyms: allow, let go, release

Idioms

  • writer's cramp

    ناتوانی موقتی نویسنده (که جلو خلاقیت او را می‌گیرد)

  • cramp one's style

    (عامیانه) مخل کار کسی شدن

ارجاع به لغت cramp

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «cramp» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/cramp

لغات نزدیک cramp

پیشنهاد بهبود معانی