گذشتهی ساده:
inhibitedشکل سوم:
inhibitedسومشخص مفرد:
inhibitsوجه وصفی حال:
inhibitingباز داشتن و نهی کردن، منع کردن، مانع شدن، از بروز احساسات جلوگیری کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
A heavy tax load inhibits investment.
بار سنگین مالیات جلو سرمایهگذاری را میگیرد.
a people long inhibited by superstition
مردمی که مدتها خرافات آنان را از پیشرفت بازداشته بود
Shyness inhibited her from laughing.
کمرویی او را از خنده بازمیداشت.
He is so inhibited that he wouldn't take his clothes off even in the bathroom.
او آنقدر کمرو است که در حمام هم لخت نمیشود.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «inhibit» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/inhibit