گذشتهی ساده:
allowedشکل سوم:
allowedسومشخص مفرد:
allowsوجه وصفی حال:
allowingاجازه دادن، رخصت دادن، مجاز دانستن، جایز شمردن، اجازه ی ورود دادن، روا دانستن، پسندیدن، ترخیص کردن، پسندیدن
Allow me to go.
اجازه بدهید بروم.
Cigarette smoking is not allowed.
سیگار کشیدن مجاز نیست.
Dogs are not allowed here.
ورود سگ در اینجا مجاز نیست.
گذاشتن، بهره دادن، سود دادن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Please allow us to listen.
لطفاً بگذارید گوش بدهیم.
Allow at least an hour for lunch.
لااقل یک ساعت برای ناهار وقت بگذارید.
پذیرفتن، اذعان کردن، قبول کردن، تصدیق کردن
We must allow that lack of money affects marriage.
باید بپذیریم که نداشتن پول در ازدواج مؤثر است.
امکان دادن، ممکن ساختن، معتبر دانستن
فرصت دادن
به حساب آوردن، منظور کردن، در نظر گرفتن
1- نتیجه گرفتن، استنتاج کردن 2- روا داشتن، اجازه دادن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «allow» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/allow