امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Allow

əˈlaʊ əˈlaʊ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    allowed
  • شکل سوم:

    allowed
  • سوم‌شخص مفرد:

    allows
  • وجه وصفی حال:

    allowing

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive B1
اجازه دادن، رخصت دادن، مجاز دانستن، جایز شمردن، اجازه ی ورود دادن، روا دانستن، پسندیدن، ترخیص کردن، پسندیدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- Allow me to go.
- اجازه بدهید بروم.
- Cigarette smoking is not allowed.
- سیگار کشیدن مجاز نیست.
- Dogs are not allowed here.
- ورود سگ در اینجا مجاز نیست.
verb - transitive
گذاشتن، بهره دادن، سود دادن
- Please allow us to listen.
- لطفاً بگذارید گوش بدهیم.
- Allow at least an hour for lunch.
- لااقل یک ساعت برای ناهار وقت بگذارید.
verb - transitive
پذیرفتن، اذعان کردن، قبول کردن، تصدیق کردن
- We must allow that lack of money affects marriage.
- باید بپذیریم که نداشتن پول در ازدواج مؤثر است.
verb - intransitive
امکان دادن، ممکن ساختن، معتبر دانستن
verb - intransitive
فرصت دادن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد allow

  1. verb admit; acknowledge
    Synonyms:
    acquiesce avow concede confess grant let on own
    Antonyms:
    deny refuse reject
  1. verb permit an action
    Synonyms:
    accord accredit admit approve authorize bear be big be game for brook certify commission consent empower endorse endure favor free up give a blank check give carte blanche give leave give permission give the go-ahead give the green light go along with grant permission hear of hold with indulge let license live with oblige okay pass pass on put up with recognize release sanction sit still for stand suffer support take kindly to tolerate warrant
    Antonyms:
    deny disallow disapprove forbid prohibit protest refuse reject resist withstand
  1. verb set aside
    Synonyms:
    admeasure allocate allot apportion assign deduct give grant lot mete provide remit spare
    Antonyms:
    hold keep

Phrasal verbs

  • to allow for

    به حساب آوردن، منظور کردن، در نظر گرفتن

  • to allow (of)

    1- نتیجه گرفتن، استنتاج کردن 2- روا داشتن، اجازه دادن

ارجاع به لغت allow

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «allow» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/allow

لغات نزدیک allow

پیشنهاد بهبود معانی