فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Impede

ɪmˈpiːd ɪmˈpiːd

گذشته‌ی ساده:

impeded

شکل سوم:

impeded

سوم‌شخص مفرد:

impedes

وجه وصفی حال:

impeding

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive

بازداشتن، مانع شدن، ممانعت کردن

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح پیشرفته

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری

Heavy snow impeded our progress.

برف سنگین پیشرفت ما را کند کرد.

They were further impeded in their work by financial difficulties.

اشکالات مالی هم کار آن‌ها را به تأخیر انداخت.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد impede

  1. verb obstruct, hinder
    Synonyms:
    block stop delay interfere hinder oppose restrain slow curb deter hamper thwart check hold up slow down disrupt cut off shut off close off dam retard bar stymie clog stonewall freeze help hang up disconcert embarrass faze rattle cramp one’s style saddle with blow whistle on flag one
    Antonyms:
    help aid assist support advance forward facilitate

ارجاع به لغت impede

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «impede» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/impede

لغات نزدیک impede

پیشنهاد بهبود معانی