۷۰٪ تخفیف تا پایان اسفند - اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی 💚

Dam

dæm dæm
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    dammed
  • شکل سوم:

    dammed
  • سوم‌شخص مفرد:

    dams
  • وجه وصفی حال:

    damming
  • شکل جمع:

    dams

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adjective adverb interjection countable C1
سد، آب‌بند، بند، سد ساختن، مانع شدن یا ایجاد مانع کردن، محدود کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- Amir dam in the Fars province
- بند امیر در استان فارس
- Karaj dam is (located) near Ghazvin.
- سد کرج در نزدیکی قزوین است.
- We swam in the dam.
- ما در دریاچه‌ی سد شنا کردیم.
- to dam a river
- روی رودخانه‌ای سد زدن
- Dead branches had dammed up the gutter.
- شاخ و برگ مرده (یا پوسیده) جوی را بند آورده بود.
- dammed-up emotions
- احساسات خفه‌شده (جلوگیری‌شده)
- She tried to dam back her tears.
- او کوشید جلو اشک‌های خود را بگیرد.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد dam

  1. noun embankment, wall
    Synonyms:
    barrier obstruction gate wall bank dike levee barrage hindrance grade ditch weir milldam millpond
  1. verb hold back; block
    Synonyms:
    stop check hinder impede obstruct restrict restrain hold back repress suppress slow close block confine choke retard brake clog barricade
    Antonyms:
    release free let go liberate unblock unclog unloose

ارجاع به لغت dam

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «dam» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/dam

لغات نزدیک dam

پیشنهاد بهبود معانی