Unloose

ʌnˈluːs ʌnˈluːs
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

verb - transitive
شل کردن، آزاد کردن، رها کردن، ول کردن، گشودن (گره)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد unloose

  1. verb To free from ties or fasteners
    Synonyms: unloosen, loose, disengage, loosen, slip, unbind, free, unclasp, undo, unfasten, liberate, untie, release

ارجاع به لغت unloose

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «unloose» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/unloose

لغات نزدیک unloose

پیشنهاد بهبود معانی