فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Unlock

ʌnˈlɑːk ʌnˈlɒk

گذشته‌ی ساده:

unlocked

شکل سوم:

unlocked

سوم‌شخص مفرد:

unlocks

وجه وصفی حال:

unlocking

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive verb - intransitive B2

گشودن (قفل)، بازکردن

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح مقدماتی

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

to unlock a chest

قفل صندوق را باز کردن

to unlock clenched jaws

فک‌های به‌هم‌فشرده را از هم گشودن

نمونه‌جمله‌های بیشتر

to unlock a secret

رازی را آشکار کردن

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد unlock

  1. verb open; solve
    Synonyms:
    open free release liberate set free undo unfasten unlatch unbutton unbolt uncork unshut unseal crack decipher unravel break in pop jimmy open the door

ارجاع به لغت unlock

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «unlock» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/unlock

لغات نزدیک unlock

پیشنهاد بهبود معانی