آخرین به‌روزرسانی:

Unclasp

ənˈklæsp ˈʌnˈklɑːsp

معنی و نمونه‌جمله

verb - transitive

باز کردن (قلاب و مانند آن)، باز کردن یا شدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

He clasped my wrist hard and then unclasped it.

مچ دستم را محکم گرفت و سپس آن را رها کرد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد unclasp

  1. verb to free from ties or fasteners
    Synonyms:
    untie undo loosen loose unfasten unbind unloosen unloose disengage slip
  1. verb release from a clasp
    Antonyms:
    clasp

ارجاع به لغت unclasp

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «unclasp» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۱ تیر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/unclasp

لغات نزدیک unclasp

پیشنهاد بهبود معانی