آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۶ بهمن ۱۴۰۲

    Barrage

    bəˈrɑːʒ ˈbærɑːʒ

    گذشته‌ی ساده:

    barraged

    شکل سوم:

    barraged

    سوم‌شخص مفرد:

    barrages

    وجه وصفی حال:

    barraging

    شکل جمع:

    barrages

    معنی barrage | جمله با barrage

    noun countable

    (نظامی) سد آتش (رگبار گلوله یا پیکان و غیره برای جلوگیری از حرکت دشمن و یا دادن پوشش به نیروهای خودی)

    The enemy's relentless barrage of missiles made it difficult for our troops to advance.

    سد آتش بی‌امان موشکی دشمن، پیشروی نیروهای ما را با مشکل مواجه کرد.

    The artillery laid down a barrage from the flanks.

    توپخانه از دو جناح سد آتش ایجاد کرد.

    noun countable

    آب‌بند، بند انحرافی، سد رودخانه‌ای

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    خرید اشتراک فست دیکشنری

    The engineers designed the barrage to optimize water flow for irrigation purposes.

    مهندسان این آب‌بند را برای بهینه‌سازی جریان آب برای اهداف آبیاری طراحی کردند.

    The construction of the barrage allowed for smoother boat transportation along the river.

    احداث سد رودخانه‌ای امکان حمل‌ونقل راحت‌تر قایق در امتداد رودخانه را فراهم کرد.

    noun countable

    رگبار (سرزنش و سؤال و کلمات و غیره)

    a barrage of criticism

    رگباری از انتقاد

    The politician faced a barrage of difficult questions from journalists.

    این سیاستمدار با رگبار سؤالات دشوار روزنامه‌نگاران مواجه شد.

    verb - transitive

    مجازی به رگبار بستن

    The reporter decided to barrage the politician with tough questions.

    خبرنگار تصمیم گرفت این سیاستمدار را با سؤالات دشوار به رگبار ببندد.

    The angry customer decided to barrage the store manager with criticisms.

    مشتری عصبانی تصمیم گرفت مدیر فروشگاه را با انتقادات به رگبار ببندد.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد barrage

    1. noun weapon fire
      Synonyms:
      fire gunfire discharge blast volley battery fusillade hail cannonade shelling bombardment salvo shower storm broadside crossfire curtain of fire enfilade
    1. noun profusion of something
      Synonyms:
      mass burst stream surge shower rain attack assault storm deluge torrent blast hail onslaught plethora

    سوال‌های رایج barrage

    گذشته‌ی ساده barrage چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده barrage در زبان انگلیسی barraged است.

    شکل سوم barrage چی میشه؟

    شکل سوم barrage در زبان انگلیسی barraged است.

    شکل جمع barrage چی میشه؟

    شکل جمع barrage در زبان انگلیسی barrages است.

    وجه وصفی حال barrage چی میشه؟

    وجه وصفی حال barrage در زبان انگلیسی barraging است.

    سوم‌شخص مفرد barrage چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد barrage در زبان انگلیسی barrages است.

    ارجاع به لغت barrage

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «barrage» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/barrage

    لغات نزدیک barrage

    • - barracoon
    • - barracuda
    • - barrage
    • - barrage balloon
    • - barrage of insults
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    paddle tennis sphygmomanometer motor home newsletter invoice wetsuit three sheets to the wind job hunting apply alumna antibody food poisoning for example for real for sure جهت‌دهی آنفلوانزا ماهی هامور سپور ماهی کفشک ماهی باراکودا ماهی آمبرجک ماهی سرخ‌طبل ماهی لوتی قفس ابطال باطله باطل کردن بطالت واجد شرایط
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.