شلیک توپ برای ادای احترام، توپ سلام، اظهار احساسات شدید، شلیک کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Our shore batteries fired several salvos at the enemy fleet.
توپهای ساحلی ما چندین بار بهسوی ناوگان دشمن شلیک هماهنگ کردند.
When his body was lowered into the grave, I heard three loud salvos.
وقتی جسد او را در قبر میگذاشتند صدای سه رگبار بلند را شنیدم.
The prime minister was greeted by a salvo of protests.
با رگباری از اعتراض از نخستوزیر استقبال شد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «salvo» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/salvo